ما میدانیم که کار در ساحت نظر میتواند لذت بخش باشد، اما ما به ندرت تشویق میشویم که لذت های متمایز ارائه شده توسط مشاغل مختلف را جدا کرده و تجزیه و تحلیل کنیم. ما با یک احساس کلی کار میکنیم که ممکن است خوب باشد که بهعنوان (مثلاً) یک خلبان یا مدیریت یک هتل، یک دامپزشک مشغول باشیم یا برنامه های تلویزیونی تولید کنیم، اما ما خجالت میکشیم که به جزئیات اینکه لذت بخشترین جنبههای چنین مشاغلی ممکن است کجایشان باشد، بپردازیم. ما میدانیم که حتی بهترین مشاغل هم نمیتوانند همیشه لذت بخش باشند، کسالت و ناکامیبسیاری از روزها را خراب میکند، اما تا آنجا که هر شغلی بتواند به اندازه کافی ما را درگیر کند، معمولاً به این دلیل است که تعدادی از انواع خاص لحظات لذت و سرور در آن وجود دارد و با جنبه های مرکزی شخصیت ما همگام است.
با این حال، غیرمعمول است که ما مشاغل را در جستجوی این لذتها دنبال کنیم یا حتی حساسیت خود را به مثالهای مختلف بدانیم. ما تمایل داریم که در مورد آنچه مردم انجام میدهند، چیزهای زیادی بدانیم، نه اینکه در مورد آنچه در ساحت نظر در مورد مشاغل خاص لذت بخش است، چیز زیادی بدانیم. و به همین دلیل، بسیار اوقات در ارزیابی اینکه لذت بردن از کارمان در کجا بیشتر و بهتر محقق میشود، دچار مشکل میشویم.
ما باید شروع به درک خودمان بر اساس لذتهایی کنیم که بیشترین حساسیت را به آنها داریم - و سپس بازار کار را بر اساس جایی که لذتهای خاصی ممکن است در آن قرار داشته باشند، غربال کنیم. هر چقدر شغل خاص باشد، لذت های اساسی آن را میتوان تحت برخی دستههای عمومی طبقهبندی کرد. وقتی دیگر بر جنبههای بیرونی کار مانند حقوق یا پیش نیازهای فنی تمرکز نمیکنیم، میتوانیم هر شغلی را به عنوان یک مجموعه متمایز از لذتها در نظر بگیریم.
این کار دشوار است زیرا ما هنوز یک مجموعه مدون از لذتهای احتمالی کار در دست نداریم - اما اگر شروع به انجام این کار کنیم، میتوانیم به یک لیست حداقل دوازده مورده برسیم که میتواند توضیح دهد که مردم در یک سطح وقتی میگویند «کار خود را دوست دارند» به چه چیزی اشاره میکنند.
هیچ شغلی همه دوازده لذت را با هم یا به طور مساوی نخواهد داشت، بنابراین یک جنبه مرکزی در شناخت هویت کاری خود این است که تعیین کنید سلسله مراتب رضایت خود را در هر کاری چگونه خواهید دید. وقتی لیست لذتها را میخوانیم، متوجه خواهیم شد که برخی از این گزینه ها بسیار بیشتر از حرف دیگران به ما اطلاعات میدهند. سپس میتوانیم آنها را بر اساس اولویت رتبه بندی کنیم. سلیقه های ما ممکن است ما را غافلگیر کند. مضامین غیرمنتظرهای ممکن است ظهور کند و اولویتها همراه با آنها تغییر کنند. با گرفتن نبض پاسخهای خود به لذتهای مختلف، ما با مواردی که برای شروع ترسیم قالب خصوصی خود از آنچه در یک شغل لازم داریم مواجه خواهیم شد. مواردی که ممکن است روزی عاشق آن شویم.
دوازده نقطه لذت بردن از کار:
لذت کسب درآمد
شما عاشق زمانی بودید که در سن ۹ سالگی برای غرفهای بیسکویت درست کردید و آنها را به مردم فروختید و سود به دست آوردید؛ مسئله واقعاً پول نبود، بلکه هیجان دیدن این بود که مردم واقعاً از آنچه شما انجام دادهاید خوششان میآید و خوشحال بودند که با دادن چیزی که به طور قطع ارزشمند است، آن را ثابت کنند. دفعه بعد که روکشهای رنگی مختلف به بیسکوییتهایتان اضافه کردید، دیدن اینکه مردم به کدام رنگها علاقه دارند و کدام رنگها جذاب نیستند، جالب بود. شما چیزی آموختید و این به شما اعتماد به نفس داد.
- شما از حدس زدن صحیح آنچه دیگران نیاز دارند هیجانزده میشوید؛ اگرچه فقط مسئله حدس و گمان نیست. هیجان شماتا حدودی به این دلیل است که همیشه به دنبال سیگنالهای کوچک و آشکارکنندهای هستید که مردم حتی نمیدانند در حال ارسال آن هستند. شما عاشق سود هستید زیرا در بسیاری از جهات، این یک دستاورد روانشناختی است، دریافت پاداش برای حدس زدن صحیح نیازهای دیگران پیشتر از رقبا.
- شما در دنیایی سرگردانید که آگاه هستید چقدر میتواند تغییر کند: اگر در خیابان قدم میزنید ممکن است فکر کنید: «این ساختمان زشت اوایل قرن بیستمی میتواند صاف شود و یک بلوک ساختمانهای آجری زیبا به جای آن ساخته شود». شما یک پشته جعبههای مقوایی را میبینید که منتظر بازیافت هستند و فکر میکنید: «آیا اینها کاربرد دیگری ندارند؟» شما میفهمید که هر نوع بینظمی در واقع یک تجارت در انتظار تولد است.
- جذابیت خاص پول برای شما تأییدیهای است که به بینشها و مهارتهای شما میدهد؛ شما عاشق این هستید که امسال سودی بیشتر از سال قبل به دست بیاورید، این مسئله تأیید میکند که شما به وضوح در بسیاری از تصمیمات کوچکی که طی چند ماه انجام گرفتهاید، درست عمل کردید. این واضحترین اثبات سلامت قضاوت شماست.
- همه این را نمیبینند، اما برای شما پول درآوردن یک لذت فکری است. شما از فهمیدن نیازهای مشتریان خود در برخی مواقع بیشتر از خودشان لذت میبرید؛ شما دوست دارید قبل از اینکه دیگران حتی متوجه شوند که مشکلی وجود دارد، راه حلی برای مشکل پیدا کنید.
- شما دوست دارید که پول درآوردن به مجموعهای از فضیلتهای زمینی مرتبط باشد: درک، سختکوشی، کارایی، انضباط، زیرکی.
- شما میدانید که داشتن کمیپول خوب است (این خوشایند است که از یک خط سریع در فرودگاه استفاده کنید و توانایی خرید یک اثر هنری در نمایشگاه یک دوست را داشته باشید) اما در ذهن خود آگاه هستید که این لذت کار نیست، بلکه یک لذت است که در نتیجه کار میآید. چیزی که در مورد کار خود دوست دارید فرآیند ایجاد سود با استفاده از بینش خود برای حل مشکلات جهان است.
2) لذت حل مساله
وقتی یک میز به خوبی چیده شده باشد شما از آن لذت میبرید ، به این ترتیب که یک لیوان آب ظریف با یک چاقو و چنگال طراحی شده و یک بشقاب سفالی بسیار ساده هماهنگ میشود. اگر شمعدان نامتقارن قرار داده شود، احساس میکنید باید آن را در موقعیت صحیح قرار دهید.
در کودکی، ساعتی داشتید که به دلیل رنگ جذاب بندش آن را دوست داشتید: سبز تیره با مربعهای قرمز کوچک در یک خط در وسط؛ شما دوست داشتید هدیه های تولد را برای والدین خود به دقت بپیچید و وقتی نمیتوانستید انتهای تاهای کاغذ کادو را مرتب کنید ناراحت میشدید. شما همیشه میخواستید از تعداد حداقل قطعات چسب (سه قطعه کوچک) استفاده کنید، نه به این دلیل که نگران بودید چسب تمام شود، بلکه به این دلیل که دوست داشتید (اگرچه در آن زمان نمیتوانستید بیان کنید) احساس کنید که کمترین، بهترین است. شما به دوچرخه دوست خود حسادت میکردید زیرا چرخ های آن کمیاز اندازه معمولی بزرگتر بود و به نظر میرسید که این مسئله با شخصیت آنها مطابقت دارد. شما عاشق تماشای پسران ماهری که فوتبال بازی میکردند بودید و تحت تأثیر سبکهای مختلف بازی آنها قرار میگرفتید، یکی حرکات بسیار سریع، کوچک و عصبی انجام میداد و توپ را نزدیک پای خود نگه میداشت، دیگری گامهای بلند و تند برمیداشت و هنگام پریدن به عقب متمایل میشد.
در مدرسه، دوست داشتید عنوان یک مقاله را با دقت خط بکشید. یک سال خطوط موجی را آزمایش کردید؛ در مقطع دیگری از یک خط کش استفاده کردید و در مورد ضخامت خط وسواس داشتید؛ گاهی اوقات آنقدر وقت صرف درست کردن عنوان میکردید که وقت زیادی برای نوشتن واقعی باقی نمیماند.
متوجه میشوید که وقتی دو ساختمان نامتقارن هستند، خیابان را خراب میکند و آرزو میکنید معمار بیشتر دقت میکرد و متوجه میشد که تلاقی آن چقدر آزاردهنده است؛ آرزو میکنید میتوانستید به گذشته برگردید و آن را درست کنید.
رنگ یک مزرعه شخم زده قهوهای در زمستان را که به یک ردیف درختان خاکستری و بدون برگ در افق منتهی میشد را دوست داشتید.
یک قلم زیبا را در صفحات یک کتاب تاریخ آلمانی میبینید و لذت میبرید.
ممکن است از یک فیلم لذت ببرید زیرا دارای عکسهای داخلی زیبایی است (به شکل یک اتاق، قرار دادن مبلمان و خمیدگی دستگیره در توجه میکنید) و به این دلیل ممکن است بر پیچیدگیهای طرح یا دیالوگهای بی روح چشم بپوشید.
متوجه میشوید که وقتی اتاق هتل مناسب است، مسئله برایتان هیجانانگیزتر و جذابتر از شرکای عاطفیای است که داشتهاید.
3) لذت خلاقیت
وقتی شما هفت ساله بودید، تمام قطعات لگو روی زمین پخش بودند؛ به طرز عجیبی این یکی از بهترین لحظات بود، زیرا همه امکانات اشیاء زیبایی که ممکن بود به طوریکه شما جایی بتوانید آنها را بسازید، وجود داشتند. شما از این احتمال مسحور شده بودید. شما عاشق برش دادن جعبههای کارتنی بودید (لبهی دندانهدار چاقوی نان برای این کار ایدهآل بود). یک زمانی فراموشنشدنی بود که یک ماشین لباسشویی در یک جعبه بزرگ به خانهتان آمد که میخواستید در آن زندگی کنید؛ شما یک پرده پنجره ساختید و آن را با کت و پتو و یک نوار شکلات شیری پر کردید. گاهی اوقات آرزو میکردید که آهنگهای مورد علاقهتان کمیمتفاوت باشند، بخش خاصی از آن تکرار شود یا صدای خواننده در بعضی لحظات بلندتر یا کوتاهتر باشد؛ شما میخواستید با آن (اگرچه در حالت فعلیاش هم زیبا بود) بازی کنید. به عنوان یک کودک شبها قبل از خواب به فکر اتفاقت دیگری که ممکن بود برای شخصیتهای مورد علاقهتان در یک داستان میافتاد، میافتادید؛ اگر قطار را از دست ندهد چه اتفاقی خواهد افتاد؟ شاید مجموعهای دیگر از ماجراهای حتی جذابتر؟ در خیالات جنسی خود، همیشه داستانهایی درباره زندگیهای گستردهتر قهرمانان را برای خودتان میگویید، چگونه در محل کار لباس میپوشند، طراحی آپارتمان آنها چگونه است، وقتی که چوب شلاق را آنلاین سفارش میدادند چه احساسی میکردند ؛ گاهی اوقات متوجه میشوید که حتی دیگر به رابطه جنسی هم فکر نمیکنید.
شما دوست دارید که خواسته شوید تا آینده را تصور و ارزیابی کنید: آیا باید وارد بازار آمریکایی شویم؟ آیا ارزش دارد کارتهای تبریک تهیه کنیم؟ آیا باید با شرکت ترکیهای ارتباط برقرار کنیم؟ این نوع آزمایشهای فکری به راحتی به سراغ شما میآید. گاهی اوقات دوست دارید تصور کنید که سیستم آموزشی ایدهآل یا شهر کاملتر چگونه خواهد بود.
شما از در نظر گرفتن تصاویری که بهترین عملکرد در انتقال تاثیر را دارند لذت میبرید؛ همیشه سعی میکنید راههای بهتری برای انتقال اطلاعات پیدا کنید؛ یک بار عکس یک فیل در حال شستوشو در رودخانه را برای همکارانتان پیدا کردید تا فوریت یک موضوع را ببینند.
مردم فکر میکنند شما از جدیدیت به خاطر خودش لذت میبرید، آنها نمیتوانند بیشتر از این در اشتباه باشند؛ شما از راهحلهای بهتر لذت میبرید، فقط میدانید که آنها اغلب در مکانهای غیرمنتظره قرار دارند و دوست دارید آنها را بیابید.
4) لذت فهمیدن
از کودکی سوالات غیر منطقیای از پدر و مادر خود میپرسیدید: چرا پرندگان «پرنده» نامیده میشوند، نه چیزی کاملاً متفاوت مانند «لوتروپزیکال»؟ اگر موی بچه شامپانزههای را میتراشیدند چه شکلی میشدند؟ آیا زمان در سیارات دیگر وجود دارد؟ شما میخواستید دلایل خوبی برای همه چیز وجود داشته باشد.
بزرگترکه شدید وقتی متوجه شدید که پدرتان نمیتواند به درستی توضیح دهد که چرا وصل کردن سشوار به برق باعث کار کردن آن میشود. چگونه چیزی که از دیوار بیرون میآید میتواند فن کوچک را به چرخش درآورد؟
یک بار وقتی 11 ساله بودید، دوستی گفت که به خواهرش حسادت میکند، شما مجذوب این بودید که چگونه این مسئله میتواند توضیح دهد که چرا کسی زیاد ز شخص دیگری عصبانی میشود.
عاشق نوشتن افکار خود بر روی کاغذ هستید. ذهن شما برای شما روشنتر میشود و سطح اضطراب شما کاهش مییابد. برخی افراد برای آرامش، نوشیدنی میخورند یا میدوند. شما دوست دارید تأمل کنید.
در مدرسه از این که معلم ریاضی میگفت نمیتواند در حال حاضر به شما توضیح دهد که چرا این روش حل مشکل واقعاً کار میکند و همه چیزهایی که باید میدانستید این بود که کار میکند؛ احساس فریب خوردگی داشتید.
دوست دارید یک گزارش خبری به پشت صحنه برود و توضیح دهد که چرا یک توافق خاص حاصل شده است، یا چرا یک حزب تغییر جهت خاصی در سیاست مسکن خود داده است؛ این دیگر یک رمز و راز نیست (شما از افرادی که رمز و راز را دوست دارند متنفرید) و شروع به منطقی شدن میکند.
اغلب احساس میکنید که مردم چیزها را حلنشده رها میکنند، آنها به درستی توضیح نمیدهند، آنها به نظر در مورد توضیحات متعدد اینکه چرا مردم به این شکل رفتار میکنند، علاقهمند و کنجکاو نیستند.
زمانی را که میتوان به انبوه حقایق به ظاهر متناقض یک توضیح منسجم داد دوست دارید، زیرا معمولاً یک الگوی بسیار سادهتر و واضحتر در انتظار کشف است.
5) لذت ابراز وجود
از کودکی دوست داشتید که بزرگسالان نظر شما را بپرسند (اگرچه گاهی اوقات ناامید میشدید زیرا واقعً نظری در آن مورد خاص نداشتید، اما واقعاً میخواستید که داشته باشید).
وقتی در مدرسه در یک نمایش بازی میکردید، عاشق این بودید که میتوانید بخشی از خود را از طریق یک شخصیت داستانی گسترش دهید.
وقتی مردم به شما گوش نمیدهند، عصبانی میشوید، میخواهید آنها را مجبور کنید که توجه کنند.
برخی از مردم فکر میکنند شما خودخواه هستید، اما در واقع آنها اشتباه میکنند، چون عاشق به اشتراک گذاشتن چیزهایی که دوست دارید با دیگران هستید، این خودخواهی نیست، بلکه نوعی سخاوت است.
شغلی داشتید که یک مدیر ارشد بعد از جلسه شما را از آن کنار گذاشت و به شما گفت که باید کمیآرام شوید، زیرا آنچه شما به آن فکر میکنید همیشه مرتبط با دستور کار نیست و این شما را واقعاً ناراحت کرد.
6) لذت فناوری
وقتی بچه بودید، عمهتان یک ست پیچگوشتی به شما داد که از نظر اندازه از کوچک تا غولپیکر مرتب شده بود. شما تقریباً هرگز از آنها استفاده نمیکردید، اما عاشق این حس بودید که هر یک از آنها برای حل مشکلی کمیمتفاوت طراحی شده است. متاسفانه به ندرت پیش میآمد، اما یک لحظه زیبا وجود داشت که مشکلی برای لولای در کمد آشپزخانه وجود داشت و مادر شما میگفت: «آن ست کوچک پیچگوشتیتان کجاست؟» و شما یکی پیدا میکردید که دقیقاً مناسب بود.
زمانی که حدود شش سال داشتید، دیگر عملکردماشینها را بدیهی نمیگرفتید. شروع کردید به فکر کردن به آنها به عنوان ماشین. این شگفتانگیز بود که این جعبههای فلزی با صفحههای خاص و پنجرههایی پوشیده شده بودند که برخلاف خانه، با لمس یک دکمه باز میشوند مگر در صورتی که مادر آنها را غیرفعال کرده بود. شما مجذوب اگزوز و شبکههای رادیاتور بودید که به نیازهای عجیب ماشین اشاره میکرد.
عاشق این ایده هستید که ما هنوز در ابتدای پروژه برآورده کردن نیازهایمان از طریق فناوری هستیم. دوست دارید تصور کنید که در سال 2180 کجا خواهیم بود.
شما لزوماً فناوری را فقط به عنوان ماشینها و پردازش اطلاعات نمیبینید. مداد برای شما به عنوان مدلی از فناوری جذاب است: ساده، شهودی، بادوام، مناسب برای کارکرد مورد انتظار. شما به طور مخفیانه عاشق مدادتراش هستید و گاهی ممکن است فقط برای لذت بردن از استفاده از این مکانیزم کوچک و دیدن یک حلقه کوچک و ترد چوب که از تیغه میغلتد، مداد را تیز کنید. در چشم شما، جورابها فناوری پوشیدنی پا هستند.
از اینکه مردم آینده را دنیایی پر از جتپک میبینند متنفرید. شما فکر میکنید دنیا در آینده بسیار جالبتر خواهد بود.
عاشق این هستید که بپرسید: «ماهیت این مشکل چیست و چگونه میتوان آن را به شکلی ارزانتر و آسانتر حل کرد؟»
7) لذت کمک به دیگران
شما بهعنوان یک کودک از اینکه اجازه دارید در کارها شرکت کنید لذت میبردید. خواهرتان از اینکه از او خواسته میشد ظرفشویی را خالی کند متنفر بود، اما شما آن را دوست داشتید چون احساس میکردید در کار کمک میکنید. دوست داشتید که مادر یا پدرتان بتوانند به پختن برنج یا تماس با لولهکش ادامه دهند زیرا شما آنها را دغدغههای دیگر آزاد کردهاید.
در بازیهای خیالی، شما سناریوهای نجات را دوست داشتید؛ کسی قرار بود توسط پیراناها خورده شود و شما آنها را درست بهموقع به پشت عرشه (که در واقع یک کاناپه بود) میکشیدید.
وقتی را که دوستانتان به شما میگفتند که چه چیزی آنها را اذیت میکند دوست داشتید. نمیدانستید چه کاری میتوانید انجام دهید، اما دوست داشتید سعی کنید چیزهای دلگرمکنندهای بگویید (و گاهی اوقات وقتی نظرات خوب شما را رد میکردند، بسیار ناراحت میشدید).
شما احساس میکنید که کار معنادار است زیرا به دیگران کمک میکند؛ به نوعی به آنها لذت میدهد یا مشکلی که دارند را حل میکند و شما واقعاً از شنیدن این لذت میبرید. شما دوست دارید ایدههای خود را در زندگی دیگران ببینید.
پدرتان وقتی فکر میکرد کلید ماشین را گم کرده است، مضطرب میشد؛ شما دوست داشتید کسی باشید که میتواند او را آرام کند و بگوید «فکر کنید، دیشب عصر وقتی به خانه آمدید چه کار کردید؟» و او آن را در حمام پیدا میکرد.
8) لذت رهبری
شما فقط نمیخواستید که رئیس باشید، شما واقعاً دوست داشتید رهبر رئیس باشید (این یک تفاوت بود که به زودی به شما آموخت). بسیاری از مردم در مدرسه میخواستند که بهعنوان کاپیتان تیم انتخاب شوند اما آنها واقعاً مسئولیت را دوست نداشتند، آنها فقط میخواستند برتری را در اختیار داشته باشند. آنچه شما میخواستید شغل، نقش یا فرصتی بود تا ایدههای خود را عملی کنید.
دوست دارید دیگران به شما برای مشاوره مراجعه کنند. شما فقط هر چیزی که به ذهنتان میرسد نمیگویید. شما میخواهید مشکلات آنها را حل کنید. شما میخواهید آنها بتوانند به قضاوت شما اعتماد کنند.
شما دوست دارید رهبری به دست بیاید، نه اینکه فقط اعطا شود.
شما از شنیدن در مورد رهبرانی که با استانداردهای عادی موفق نشدهاند لذت میبرید؛ وقتی حدوداً چهارده ساله بودید، داستانی درباره یک ژنرال خواندید که تسلیم شد تا جان سربازان را نجات دهد، او برنده نشد، اما به نظرتان او یک رهبر واقعی بود.
وقتی همه مردم وحشتزده میشوند، متوجه میشوید که تمرکز بیشتری از دیگران دارید و شما این را در مورد خود دوست دارید.
وقتی مردم میگویند که میخواهند از مسئولیت اجتناب کنند، اولین غریزه شما این است که آنها را دوست نداشته باشید.
وقتی بچه بودید از ایده شهرت هیجانزده بودید، اما حالا دیگر اینطور نیست. به نظر میرسد که شهرت فقط یک اثر جانبی ناخوشایند از خوب بودن در یک کار است.
9) لذت آموزش
وقتی کسی اشتباه میکرد، میخواستید آنها را اصلاح کنید.
شما وقتی هفت ساله بودید یک معلم دوست داشتنی داشتید ، او میدانست که چقدر با دقت گوش میدهید و تلاش میکنید (حتی
اگر اشتباهی مرتکب شوید).
شما عاشق این احساس هستید که کسی دیگر را با دانش خود مجهز میکنید و چگونه میتوانید وحشت و ناامیدی آنها را به تسلط و اعتماد تبدیل کنید.
شما میدانید که باید مراقب باشید که «درسهای» خود را کجا ارائه دهید؛ مردم دوست ندارند احساس کنند که مورد لطف شما قرار گرفتهاند، اما در نهایت دوست دارید شکافهای دانش دیگران را پر کنم.
10) لذت استقلال
اولین باری که تنهایی رانندگی کردید، دیگر نمیخواستید متوقف شوید.
شما دوست دارید خیلی زود از خواب بیدار شوید قبل از اینکه کسی دیگر بیدار باشد و بتوانید پروژه های خود را در آرامش و سکوت دنبال کنید.
برای شما، بزرگ شدن تماماً به معنی دور شدن از افرادی بوده است که میتوانند شما را کنترل کنند.
شما تنهایی را دوست دارید؛ و به ندرت موجب آزار دادنتان میشود.
از تورهای هدایت شده و گروه های تور گریزانید.
وقتی داستانی درباره یک پسری خواندید که کار بانکی خود را رها کرده و شرکتی برای واردات آووکادو از غرب آفریقا راه اندازی کرده بود، بسیار هیجان زده شدید.
شما واقعاً دوست دارید نظر خود را در مورد ارزش یک کتاب یا اثر هنری بیان کنید و اگر دیگران شما را کمیعجیب و غریب تلقی کنند، چندان ناراحت نمیشوید.
در برخی مواقع متهم به عدم همکاری تیمیشدهاید و به راستی تا حدی در این انتقاد حقیقتی وجود دارد.
تنها گذراندن شبها برای شما اصلاً چالشبرانگیز نیست. به شما این فرصت را میدهد که فکر کنید. از این ناراحت میشوید که برخی از مردم همیشه دوست دارند فقط صحبت کنند.
11) لذت نظم
وقتی در حال انجام تکالیف بودید، واقعاً دوست داشتید نوشتههایتان بیغلط باشد؛ اگر مجبور بودید یک اشتباه را با مداد پاک کنید، بسیار مراقب بودید که رد پاک کردن قابل مشاهده نباشد. از اشتباه نوشتن با جوهر متنفر بودید و با آزمایش چسباندن یک تکه کاغذ اضافی روی یک اشتباه، سعی میکردید ظاهر کلی تمیزی را حفظ کنید.
شما مجذوب کشوی قاشق و چنگال بودید؛ عاشق این بودید که هر نوع چیز جایی خاص داشته باشد. وقتی خواهرت اهمیتی نمیداد و گاهی یک قاشق را بی خیال در بخش چنگال میانداخت، خیلی آزرده میشدید.
حتی اگر در علوم خیلی خوب نبودید، جدول تناوبی عجیب و غریب جذاب بود؛ این ایده که همه چیز بر اساس اجزای سازنده مرتب شود و هرج و مرج جهان به چند عنصر کاهش یابد برایتان مجذوبکننده مینمود
از این که مردم «فایل کردن» را به شکل تمسخر آمیز میگویند متنفر هستید.
دوست دارید ستهای مداد رنگی را طبق طیف رنگی بچینید ... اگرچه همیشه مشکلاتی وجود دارد؛ آیا زرد به سفید نزدیکتر است یا به سبز روشن؟
وقتی مردم در حال تعریف یک داستان وسط آن میپرند، ناراضی میشوید («آهان، فراموش کردم به شما بگویم ...»)
12) لذت از طبیعت
شما نمیتوانید تحمل کنید که بسیاری از پنجرههای مدرن باز نمیشوند.
وقتی هشت ساله بودید، دوست داشتید روی دستها و زانوهایتان بنشینید و به دقت به یک خارپشت یا کرم خاکی نگاه کنید. احساس میکردید میتواند دوست شما باشد. دوست داشتید زندگیاش را تصور کنید که به نظر میرسد زندگی او به اندازه زندگی هر انسانی جالب باشد.
شما عاشق کمپینگ هستید، بهخصوص اگر هوا عالی نباشد. جالبتر است که یک چادر را در طوفان نصب کنید.
با خانوادهتان در یک پیادهروی طولانی در حومه شهر بودید و باران شروع به باریدن کرد و همه شکایت کردند، اما شما آن را دوست داشتید؛ فقط هودی کلاهدارتان را پوشیدید و از اینکه میتوانستید قطرات باران را روی بینیتان احساس کنید، لذت میبردید.
احساسات مختلطی درباره تماشای مستندهای دیوید اتنبرو داشتید: آنها را بسیار جالب مییافتید، اما فقط نمیخواستید با نشستن روی مبل و یک بشقاب ماهی و سیبزمینی سرخشده روی پاهایتان آن را تماشا کنید. شما میخواستید آنجا باشید در باتلاقهای دشت سرنگتی در فصل بارندگی یا بالا رفتن از صخرههای جزایر گالاپاگوس؛ مهم نبود اگر تا زانوهایتان در گل فرو میرفتید یا انگشتانتان را خیلی بد خراش میدادید.
هیچکدام از ما هرگز بهطور برابر با همه این لذتها احساس همذاتپنداری نمیکنیم. برخی از آنها برجسته هستند و شاید بتوانند در لیست اولویتهای ما قرار بگیرند. در فرآیند خواندن آنها، ممکن است شروع به کشف پروفایل نقطه لذت شخصی خودمان کنیم و بدانیم که اینها انواع لذتهایی هستند که باید به دنبال فرصتهایی برای توسعه آنها در زندگی کاری خود باشیم. در صحبت با دیگران در مورد کارشان، اینها موضوعاتی هستند که باید بررسی کنیم. اگر درباره شغل کسی میخوانیم، باید به دنبال آنچه در روزهایشان لذتبخش بودهایم بگردیم و بررسی کنیم که چگونه ممکن است این با نیازهای لذت خودمان تلاقی داشته باشد. ما به دنبال نقطه ارزشمندی هستیم که استعدادها و لذتهای ما با نیازهای جهان به هم میرسند - این نقطهای است که باید تلاش زیادی برای یافتن مشاغل آینده خود در آن انجام دهیم.
تمرین
گام 1
هر بخش بالا را بخوانید و ببینید آیا چیزی را در شما تحریک میکند یا با خاطرات شما درگیر میشود. در دستههایی که بیشتر به شما میآیند، جزئیاتی از زندگی خود را اضافه کنید که در گذشته از آنها لذت بردهاید یا در موقعیتهای کاری به شما لذت داده است.
ممکن است کمی طول بکشد تا آنها به ذهن شما بیایند. هنگامی که ایده کلی ثبت لذتها در ذهن شما است، ممکن است در طول چند روز - مثلاً هنگام انتظار پرداخت در سوپرمارکت یا در هنگام توقف در چراغ راهنمایی - بهطور ناگهانی چیزی را به یاد بیاورید که وقتی ده ساله بودید واقعاً دوستش داشتید و حالا جایی در لیستتان دارد. شناختن محتویات ذهن ما زمان میبرد و فهمیدن اینکه چه چیزی واقعاً به ما لذت میدهد یک کاوش مادامالعمر است.
گام 2
پس از افزودن افکار خود به فهرست بالا، برخی از این لذتها ممکن است برای شما برجسته باشند و بقیه ممکن است کمی سردتان کند. فهرست لذتها را بنویسید، مهمترین آنها در بالا و کماهمیتترین آنها در پایین.
در نهایت در انتخاب یک شغل خاص، باید بعضی موارد را قربانی کنید. هر شغلی برخی از لذتها را بیشتر و سایر لذتها را کمتر برآورده میکند - ممکن است خلاقیت وجود داشته باشد، اما فرصت رهبری کمتر باشد؛ یا وقت زیادی صرف درککردن شود، اما فرصتهای کمی برای کمک به دیگران وجود داشته باشد. رتبهبندی لذتها به شما بیانیهای از آنچه شما بیشتر ارزش میگذارید و بنابراین آنچه باید در یک شغل جستجو کنید، اگر لازم است به قیمت از دست دادن سایر رضایتها، میدهد.
گام 3
آشنایی با لذتهای ما عنصر کلیدی در یافتن نوع شغلی است که ما را ارضا میکند. اما لذتها به خودی خود معمولاً به یک خط کاری خاص اشاره نمیکنند. آنچه انجام میدهد این است که به ما یک روش بسیار خوب برای بررسی مناسب بودن هر شغل خاصی که ممکن است در نظر بگیریم، ارائه میدهد.
شغلی را انتخاب کنید که در یک نقطه از ذهن شما به عنوان کاری که ممکن است به آن علاقهمند باشید، به آن فکر کردهاید (حتی اگر هرگز آن را خیلی جدی نگرفتید). در نظر بگیرید که آیا این شغل دامنه زیادی برای لذتهای بالای لیست شما - مواردی که برای شما مهم هستند - را ارائه میدهد یا نه.
حتی اگر به این نتیجه برسید که این شغل به هیچ وجه با نقاط لذت شما مطابقت ندارد، این یک دستاورد ارزشمند دانشی است. درک بسیار واضحتری از این که چرا این کار مناسب شما نخواهد بود وجود دارد. این تمرین را برای تمام مشاغل مختلف که تا به حال به آنها فکر کردهاید، تکرار کنید. قسمت شغلی را در پشت روزنامه ورق بزنید. هدف این است که در ارزیابی مشاغل احتمالی با توجه به نقاط لذت، تمرین کنید.
به عنوان راهی برای تحریک ذهنمان و کمک به ما در ورود به جزئیات بیشتر، مفید است که با شخص دیگری در مورد این لذتها صحبت کنیم. وقتی سعی میکنیم به آنها بگوییم که چرا این کار را دوست داشتیم یا به آن اهمیتی ندادیم، امکان دارد اطلاعات بیشتری به ذهنمان خطور کند ودرک روشنتر و عمیقتری از اشتیاقهای خودمان داشته باشیم. بنابراین یک حرکت خوب در این مرحله این است که فهرست رتبهبندیشده لذتها را بردارید و قرار ملاقاتی با یک دوست بگذارید تا آن را مرور کنید و همه چیز را به آنها بگویید. این که این در میان گذاشتن با دوستان چیز خوبی است، مسئلهای اتفاقی نیست. این کار به دوستانتان مجموعهای از جدیدترین و جالبترین بینشها در مورد شما خواهد داد. ایدهآل است که در یک نقطه شما نیز بتوانید لیست آنها را بررسی کنید.
دیدگاه خود را بنویسید