یکی از بزرگترین منابع ناامیدی این باور است که کارها باید آسانتر از آن چیزی باشد که واقعاً هست. ما تنها به دلیل دشوار بودن حوادث تسلیم نمیشویم، بلکه انتظار چیزی را نداشتن هم موثر است. مبارزه اثبات شرمآور برایمان اثبات این نکته است که استعداد لازم را برای انجام خواستههایمان را نداریم. ما به تدریج آرام و شرمزده میشویم و در نهایت تسلیم میشویم، زیرا چنین مبارزه بزرگی به نظر غیرممکن است.
بنابراین، ظرفیت حفظ اعتماد به نفس تا حد زیادی به این بستگی دارد که یک روایت صحیح را در مورد مشکلاتی که احتمالاً با آنها روبرو خواهیم شد، درونی کرده باشیم. متأسفانه، روایتهای موجود در دست ما به دلایل مختلف بسیار گمراه کننده هستند. ما در محاصره داستانهایی هستیم که با هم تبانی میکنند تا موفقیت را آسانتر از آنچه هست نشان دهند، و بنابراین به طور ناخواسته اعتماد به نفسی را که میتوانیم در برابر موانع خود نشان دهیم، نابود میکنند.
گفتن برخی از توضیحات نشاندهنده برتری روایتهای خوشبینانه در اینجا بیضرر هستند. اگر به یک کودک بگوییم که تنهایی، روایط پرتنش و کارهای غیرمفید در انتظار اوست، ممکن است ناامید و تسلیم شود. آنها ترجیح میدهند که ما ماجراهای خرگوش دوستداشتنی را برایشان بخوانیم.
در دیگر موارد، دلایل سکوت ما در مورد دشواریهای راهمان کمی خودخواهانه است: ما سعی میکنیم مردم را تحت تأثیر قرار دهیم. هنرمند موفق یا کارآفرین ماهر تا حد زیادی برای پنهان کردن زحمات خود و نشان دادن اینکه کارشان ساده، طبیعی و بدیهی به نظر برسد تلاش میکنند. همانطور که هوراس، شاعررومی گفته است، «هنر در پنهان کردن هنر است.
استندآپ کمدینهای بزرگ زمان صرف شدهۀ پر از ملال بر سر جزئیات اجرای خود را فاش نمیکند. آنها به ما نمیگویند که آیا بهتر است آخرین خط را نشسته اجرا کنند تا یک تصور از رخوت منفعل را منتقل کنند، یا برای نشان دادن انرژی خفه شده در آستانه آزاد شدن بیستاند؛ یا اینکه آیا ترجیح میدادند از کلمه «کوچک» استفاده کنند یا بهجایش از ترکیب «خیلی خیلی کوچک» در اولین جک اجرای شبانه خود استفاده کنند. از این روست که در اجرای آنها به نظر میرسد گفتن اولین چیزی که به ذهنشان میآید نتیجه دههها تمرین است.
به عنوان مشتری، ما پول میدهیم تا اخبار این کشمکشها از ما پنهان شود. ما نمیخواهیم نسخههای اولیه رمان نویسندهها را بخوانیم؛ ما نمیخواهیم در مورد مشکلات شرکت در راهاندازی هتل یا شکایت مهندس در مورد سیستم هیدرولیک چیزی بشنویم. ما میخواهیم سطح براق دستگاه را تحسین کنیم بدون اینکه یادآوری اجزای دفنشده در سطح زیرین باشد.
اما در یک نقطه، هنگامی که از مصرفکننده به تولیدکننده تبدیل میشویم، شروع به پرداخت هزینههای بیشتری برای جهل خود میکنیم؛ هزینه اعتماد به نفس و عزت نفس. ما شکستهای اولیه خود را به عنوان مدرکی بر بیکفایتی نهایی میبینیم، و نه بهعنوان مراحل اجتنابناپذیر در هر مسیری که به سمت تسلط کامل میرود. بدون یک نقشه توسعه دقیق، نمیتوانیم درک درستی در مورد شکستهایمان در ذهن داشته باشیم. ما به اندازه کافی از پیشنویسهای خشن کسانی که تحسین میکنیم، ندیدهایم و بنابراین نمیتوانیم خودمان را به خاطر وحشتناک بودن تلاشهای اولیه خود ببخشیم.
برخی از جوامع در انتقال چالشهای تمام تلاشهای منتج به نتیجهای باشکوه از ما باهوشتر بودهاند. به عنوان مثال، معبد باستانی که به الهه آپالیا در جزیره یونانی آگینا اختصاص داشت، با قطعات برجسته مجسمهسازی تزئین شده بود که قصد داشت ایده بسیار دقیقی از این که زندگی یک انسان جنگجو چگونه است را به تصویر بکشد. کسی سعی میکند با نیزه به دیگری خنجر بزند؛ شخصی که در میدان جنگ کنار جنگجوی اصلی ایستاده به خاک میافتد؛ جنگجو به عقب هل داده میشود، با شمشیر خودش به سر خود میزند و یک حریف مصمم احتمالاً در حالی که جنگجو در حال عقبنشینی است، تیری به پشت شما او میکند.
کسانی که معبد را سفارش دادند، به طور عمدی مردم خود را برای سختیهای جنگ آماده میکردند تا وقتی وارد میدان شدند، آماده باشند. در عین حال، آنها زندگی کسانی را که جرأت داشتند این نبردهای غول پیکر را تحمل کنند، محترم میشمردند. معماران معبد میگفتند جنگجویان لیاقت این اعتبار را دارند، زیرا جنگ بهعنوان راهی برای رسیدن به شکوه هرگز آسان نبوده است. ضروری بود که چنین مجسمهای پنهان نشود بلکه درست در مرکز شهر به نمایش گذاشته شود، به طوری که افراد از جوانی به بعد در مواقع جدی و مهم با آن مواجه میشدند. با وجود منابع محدود، جوامع یونان باستان به طور شگفتانگیزی تلاش کردند تا به خود یادآوری کنند که معتبرترین شغل در دسترس چیست و آن چیزی نبود مگر جنگ با سرنیزه.
در مقابل، ما به شدت دچار کمبود گزارشهای دقیق، صادقانه و جذاب از آنچه در مورد جنبههای کلیدی زندگی حرفهای ما انتظار میرود، هستیم. برای تقویت اعتماد به نفس خود، ما باید به طور منظم با معادلهای مدرن آثار مجسمهسازان کلاسیک مواجه شویم: فیلمها، اشعار، آهنگها و رمانهایی که برای ما رنجهایی را که در هسته غیرجذاب اما بسیار نمایانگر سرمایهداری مدرن، یعنی مراکز توزیع جهانی، دفاتر مالیاتی، سالنهای فرودگاه، کنفرانسهای منابع انسانی و عقبنشینیهای مدیریتی وجود دارد را به تصویر میکشند.
هنرمندان تقویتکننده اعتماد به نفس، بدون هیچگونه ملاحظه یا خجالت، به ما نشان میدهند که زندگی موفق واقعاً شامل چه چیزی است. آنها ما را به دنیای اشکهایی که در میزهای اداری خواهیم ریخت؛ جلساتی که ایدههای ما در آن رد میشوند و پیشبینیهای ما خنثی میشوند، میبرند؛ به دنیایی که در آن مقالههای تمسخرآمیزی در روزنامهها درباره خودمان میخوانیم؛ ساعتهایی را در اتاقهای هتل خارجی تنها در حالی که از بازیهای مدرسه فرزندانمان جا میمانیم میگذرانیم و به دلیل نگرانی و سردرگم دچار ناتوانی میشویم.
بدین ترتیب، ما در موقعیت بهتری قرار خواهیم گرفت تا تجربیات خودمان را با مجموعه انتظارات واقع بینانهای مقایسه کنیم. عقبگردهای ما معنای دیگری پیدا میکنند. بهجای اینکه شکستها عامل از میان بردن اعتماد به نفس ما باشند، به ما ثابت خواهند کرد که ما در مسیر استاندارد آنچه تحسین میکنیم هستیم. از این رو ما نگرانیها، انحرافها و مشکلات خود را بهعنوان نقاط عطف اجتنابناپذیر، و نه انحرافات یا هشدارهای سرنوشت، تعبیر خواهیم کرد.
اعتماد به نفس اعتقاد به این نیست که با مانعی روبرو نخواهیم شد، بلکه به رسمیت شناختن این است که موانع بخشی جداییناپذیر از همه مشارکتهای ارزشمند هستند. ما باید اطمینان حاصل کنیم که تعداد زیادی روایت در دست داریم که نقش درد، اضطراب و ناامیدی را حتی در بهترین و موفقترین زندگیها عادی جلوه میدهند.
دیدگاه خود را بنویسید