من متقاعد شده‌ام که برای درک واقعی عمق تصمیم‌گیری انسان، باید یک فاجعه بزرگ سفر را تجربه کنید. تمام عوامل احتمالی زمینه ای وارد بازی می‌شوند: پول، زمان، هزینه‌های از دست رفته، محیط ناآشنا، هنجارهای اجتماعی سایر مسافران، اجتناب از پشیمانی، کمبود. اگر تا الان حدس نزده باشید، من اخیراً در وضعیت بدی قرار داشتم. پرواز من چند دقیقه قبل از سوار شدن لغو شد. من چند ساعت در بلاتکلیفی ماندم، با یک کودک نوپا، بدون اینکه بدانم چگونه به خانه برمی‌گردم. البته گزینه‌هایی داشتم: 

  1. می‌توانستم صبورانه منتظر بمانم تا شرکت هواپیمایی کاری در این مورد انجام دهد، اما همراه با عدم اطمینان از اینکه چه زمانی اتفاق می‌افتد. این با توجه به اینکه من با یک کودک سفر می‌کردم، سخت بود. 
  2. می‌توانستم اقدام کنم، رزرو خود را به پرواز دیگری تغییر دهم (نه همان شرکت هواپیمایی، چون دیگر به آن اعتماد ندارم)، دوباره برای همه چیز هزینه کنم و سپس برای دریافت بازپرداخت از شرکت هواپیمایی اصلی تلاش کنم. 

پس از 24 ساعت انتظار برای هرگونه خبری، برخورد با یک کودک نوپا که به طور فزاینده‌ای آزاردهنده بود، معاشرت با جمعی از مسافران خسته که می‌خواستند هر جایی باشند جز جایی که در آن لحظه بودند، خیره شدن به فضای داخلی بی‌روح یک اتاق هتل فرودگاهی، ذهن خسته و از نظر شناختی من تسلیم شد. من سرکش شدم و بلیط خودم را خریدم. فقط برای اینکه یک ساعت بعد از اینکه یک مشت پول خرج کردم، توسط شرکت هواپیمایی روی همان پرواز رزرو شوم!

من عاقلانه عمل کردم یا غیرعقلانی؟

یک هفته بعد، دانشمند رفتاری درون من شروع به پرسیدن سوالات سختی کرد که به شدت توانایی من برای تفکر عقلانی را تضعیف می‌کند:

  • چرا صبورتر نبودی؟ چه عجله‌ای بود؟
  • چرا تحت تأثیر کسانی قرار گرفتی که بی‌صبر بودند و نه کسانی که صبور بودند؟
  • چرا اصلا باید اقدامی انجام می‌دادی؟
  • حالا که دو برابر قیمت بلیت اصلی هزینه کرده‌اید، میزان پشیمانی خود را از ۱ تا ۱۰ چقدر ارزیابی می‌کنید؟
  • آیا اصلا چیزی از اینکه سال‌ها دانشمند رفتاری بوده‌اید یاد نگرفته‌اید؟
  • و مهم‌تر از همه: آیا شما غیرعقلانی بودید؟

پاسخ یک خطی من به همه سوالات این است: "همه چیز به زمینه بستگی دارد." یا به عبارت دیگر: "شما آنجا نبودید؛ نمی‌دانید چقدر سخت بود!"

مهم‌ترین چیزی که یاد گرفتم این بود که تصمیم‌گیری انسان چقدر پیچیده است. تمام دانش نظری من در مورد اینکه چگونه هنجارهای اجتماعی، کمبود و فشار زمان می‌تواند بر تصمیم‌گیری تأثیر بگذارد، از بین رفت زیرا در آن لحظه، معتقد بودم که این عقلانی‌ترین تصمیم است.

با این حال، نکته اینجاست: ما فقط عقلانی یا غیرعقلانی نیستیم. ما بسته به زمینه عقلانی هستیم. اجازه دهید این را بیشتر توضیح دهم...

انواع مختلف عقلانیت

در حالی که ما دوست داریم بین دودویی بودن عقلانیت و غیرعقلانیت بحث کنیم، واقعیت بسیار بیشتر از تجربیات زندگی ما را در بر می گیرد.

خوشحالم که از فاجعه سفر خود درس گرفتم، اما هنوز هم فکر کردن به ضربه مالی که قرار است در صورت حساب کارت اعتباری بعدی خود متحمل شوم، دردناک است. بنابراین، بیایید موضوع را تغییر دهیم.

فرض کنید می خواهم برای همسرم ساعتی بخرم. می خواهم صفحه آن واضح باشد، دو عقربه داشته باشد، بند داشته باشد و زمان را به درستی نشان دهد. همچنین باید گارانتی خوبی داشته باشد. تا اینجا همه چیز خوب است. گزینه های زیادی دارم. می توانم هر کدام از آنها را انتخاب کنم و خوشحال باشم. ساعت A را انتخاب می کنم. همه چیز عقلانی است.

اما همسرم آبی را دوست دارد، بنابراین باید صفحه آبی پیدا کنم. و بودجه من 50 دلار است. نمی تواند بیشتر از این هزینه داشته باشد. با توجه به تعداد گزینه ها، این محدودیت ها می تواند به من در محدود کردن انتخابم کمک کند.

عقلانیت محدود

اما این کار کمی سخت‌تر از آنچه فکر می‌کردم است. گزینه ای که با تمام معیارهای من مطابقت داشت - و چند ثانیه قبل خرید منطقی کاملی بود - اکنون دیگر متناسب با صورتحساب نیست. من همچنین عجله دارم و باید سریع تصمیم بگیرم. من قبلاً خسته شده ام، بنابراین اولین گزینه را انتخاب می کنم و گزینه جدید خود (ساعت B) را به عنوان بهترین انتخاب با توجه به تمام محدودیت هایم توجیه می کنم. بنابراین این اکنون عقلانیت محدود است. من هنوز عقلانی هستم، اما در محدوده محدودیت ها.

عقلانیت اکولوژیکی

به اطراف نگاه می‌کنم و برند آشنایی می‌بینم. این یک برند معتبر است. همیشه در محدوده قیمت من است. اگر این برند را بخرم، دیگر نگران بررسی ویژگی‌ها و مشخصات خاص نخواهم بود. پس ساعت C را انتخاب می‌کنم! من همچنین از قیمت به عنوان یک سیگنال استفاده می‌کنم. اگر ساعتی اینقدر گران باشد، مطمئناً از کیفیت بالایی برخوردار خواهد بود. این عقلانیت اکولوژیکی است. من هنوز عقلانی هستم، اما از روش‌های اکتشافی و میانبرهایی استفاده می‌کنم که ثابت شده در برخی زمینه‌ها موثر هستند.2

عقلانیت اجتماعی

من در حال خرید ساعت C بودم، اما سپس دیدم که یک ساعت خاص امتیاز 4.9 ستاره از چند هزار کاربر دارد. فهمیدم که اگر این تعداد زیادی از مردم آن را دوست داشته باشند، خوب خواهد بود. سپس، دیدم که کسی که تحسینش می‌کنم همان ساعت را به دست دارد. این معامله را برای ساعت D بسته کرد. اگر همسرم این ساعت را می‌پوشید، با جمعیتی که مد نظر است، هماهنگ می‌شد. این عقلانیت اجتماعی نامیده می‌شود. ما گاهی اوقات تصمیمات خود را بر اساس هنجارهای اجتماعی و تمایل به انطباق با نیازهای دیگران اتخاذ می‌کنیم.3

عقلانیت تطبیقی

هنگامی که در نهایت ساعتی را که می خواستم بخرم انتخاب کردم، می توانید طیف وسیعی از زمینه های تصمیم گیری مختلفی را که از آن عبور کردم ببینید: عوامل عقلانی، عوامل اکولوژیکی و زمینه ای و عوامل اجتماعی. و در نهایت، به تصمیمی برای خرید یک ساعت رسیدم. این عقلانیت تطبیقی نامیده می‌شود. بر این تاکید می‌کند که عقلانیت وابسته به زمینه است. آنچه عقلانی تلقی می‌شود می‌تواند بسته به شرایط، از موقعیتی به موقعیت دیگر متفاوت باشد.3

نقش اهداف در عقلانیت

اهدافی که دنبال می‌کنیم نیز عاملی در نحوه تصمیم‌گیری ما برای عقلانی بودن هستند.4

آیا به دنبال حداکثر دقت هستم؟ من ساعت A را برای خدمت به هدف و حل خلاصه خریداری خواهم کرد. من به دنبال ویژگی های مناسب با قیمت مناسب خواهم بود. این یک تصمیم عقلانی خواهد بود.

آیا به دنبال به حداقل رساندن فشار عاطفی هستم؟ من ساعت B را برای خوشحال نگه داشتن همسرم خریداری خواهم کرد. ممکن است بیشتر هزینه کنم، اما در این شرایط عقلانی است زیرا در به حداقل رساندن فشار عاطفی من موفق است.

آیا به دنبال حداکثر شفافیت هستم؟ من ساعت C را خریداری خواهم کرد، ساعتی که توضیح آن برای همسرم آسان است. من ساعتی را از یک برند شناخته شده با شهرت قوی انتخاب خواهم کرد. من از یک سیگنال اکولوژیکی استفاده می‌کنم - و این هنوز هم عقلانی است.

آیا به دنبال به حداقل رساندن تلاش هستم؟ من ساعت D را با استفاده از کمترین تصمیم‌گیری ممکن خریداری خواهم کرد. من به سادگی آنچه همه می‌خرند را انتخاب خواهم کرد. این هنوز هم یک تصمیم عقلانی خواهد بود زیرا من از سیگنال‌های اجتماعی برای کاهش تلاش‌هایم استفاده می‌کنم.

نگاه کردن به عقلانیت به عنوان تطبیقی به توضیح تصمیم‌گیری ما کمک می‌کند. ما به عنوان سازه‌های دودویی عقلانی یا غیرعقلانی نیستیم. ما بسته به شرایط، به طور تطبیقی عقلانی هستیم.

من عاقلانه عمل کردم و می‌دانم

تمام اینها به این معنی است که اکنون برای خودم توجیه کرده‌ام که تصمیم من برای پرداخت مبلغ هنگفتی برای بلیط هواپیما به جای انتظار صبورانه، یک تصمیم غیرعقلانی نبوده است. هدف من به حداقل رساندن فشار عاطفی بود. این وضعیت این تصمیم را طلب می‌کرد - و تقریباً خوشحالم که آن را گرفتم.

خوب، این اغراق است. اما حداقل می‌توانم با آن زندگی کنم، در حالی که برای بازپرداخت خود می‌جنگم و امیدوارم در این زندگی آن را دریافت کنم. برای من آرزوی موفقیت کنید!