در سال ۱۸۲۱، جان کانستابل، نقاش ۴۵ ساله انگلیسی، کاری بسیار عاشقانه انجام داد. او به هامپستد هیت رفت و سه پایه نقاشی خود را برپا کرد و با دقت به یک درخت صنوبر نگریست. او پوست درخت را با تمام فرسایش‌هایش، گلسنگ‌های اطراف پایه درخت، خزه‌هایی که ریشه‌ها را در آغوش گرفته بود، لکه‌های آب جاری شده روی تنه، سایبان برگ‌های سبز زیتونی دندانه‌دار و جوانه‌های بنفش تیره آن را مشاهده کرد. او حدود چهل ساعت را در طول چند هفته صرف توجه به شیئی کرد که اکثر ما هرگز بیش از یک دقیقه به آن نپرداخته‌ایم. چارلز رابرت لسلی، دوست و زندگینامه‌نویس کانستابل، پس از مرگ او در مورد این توانایی او گفت: «من دیده‌ام که او با همان شور و شوقی که یک کودک زیبا را در آغوش می‌گیرد، به یک درخت زیبا تحسین می‌کند».

حرکت کانستابل در مرکز تعریف عشق قرار می‌گیرد، زیرا وقتی کسی را با چشم عشق می‌نگریم (چه کودک فرشته‌صورت باشد یا مجرم، بی‌خانمان یا سلبریتی مورد تمسخر)، در وهله اول به دقت، با دلسوزی و خیرخواهی به او می‌نگریم. برای یک‌بار هم که شده، می‌پرسیم که چه چیزی ممکن است انگیزه او باشد، چه چیزهایی را تجربه کرده است و چه نیروهای متمایزی او را شکل داده‌اند، به همان اندازه خاص که الگوهای روی پوست درخت است.

John Constable, Study of the Trunk of an Elm Tree, c. 1821

مطالعات دقیق نقاشان ما را تحت تأثیر قرار می‌دهد، زیرا در آن‌ها نوعی مراقبت و توجه را می‌بینیم که در زندگی روزمره کم‌نظیر است. ناخودآگاه آرزو می‌کنیم چنین توجهی به جهان اطرافمان، از درختان و گل‌ها تا زندگی روزمره و اندیشه‌هایمان، معطوف شود. شاید از دوران کودکی، کسی با چنین علاقه‌ای به جزئیات زندگی ما نپرداخته باشد؛ کسی که صادقانه از احوال ما جویا شود، به انگشتانمان نگاه کند، موهایمان را نوازش کند یا به عمق احساسات و افکارمان پی ببرد. در هنر، این نوع توجه را می‌بینیم که برای روح و روان ما حیاتی است.

با نگاه عاشقانه، به جای برچسب زدن و قضاوت سریع، فرصت می‌یابیم تا خود واقعی‌مان را بشناسیم و رشد دهیم. نقاش دانمارکی، یوهان توماس لوندبی، با دقت به گل‌ها می‌نگریست، اما در واقع الگویی از رفتار در شرایط مختلف زندگی را به ما نشان می‌داد؛ از مواجهه با طلاق تا برخورد با تخریب اتاق توسط کودک یا خواندن خبر محاکمه یک غریبه. ما نیز می‌توانیم از او بیاموزیم که به جزئیات توجه کنیم، به عمق پدیده‌ها نگاه کنیم و زیبایی‌ها را در ساده‌ترین مکان‌ها بیابیم.

Johan Thomas Lundbye, Study of Flowers and Plants, 1840

ما نیز می‌توانیم از درس پنهان لوندبی پیروی کنیم و وقت بگذاریم تا به دقت به جزئیات بپردازیم؛ شاید به دنبال کشف جنبه‌های پنهان اشیا باشیم و زیبایی‌های نهفته در مکان‌های ساده را ببینیم.

در سال ۱۸۳۶، یاکوب آلت، نقاش اتریشی، با نقاشی استودیوی خود در حومه وین، تصویری از زندگی هنری‌اش را به نمایش گذاشت. او نه تنها اشیاء داخل استودیو را با دقت ترسیم کرد، بلکه منظره کوه‌های وینر والد و خانه‌های روستای دورنباخ را نیز در نقاشی خود گنجاند.

Jakob Alt, View from the Artist’s Studio in Alservorstadt toward Dornbach, 1836

نتیجه، تصویر یک فضای کاری است، اما در عین حال ناخودآگاه معنای عشق را نیز منتقل می‌کند: یعنی با دقت و توجه خاص از درون خود به جهان نگاه کردن؛ پذیرای دیگری بودن و تلاش برای ارج نهادن به وجود؛ نجات دادن عناصر کوچک و نادیده گرفته شده و تلاش برای اصلاح بی‌تفاوتی و سردی معمول ما، و در نهایت، احترام گذاشتن به زیبایی و پیچیدگی حقیقی همه چیز پیش از فرا رسیدن تاریکی.