بخش اعظمی از بدی‌های جهان توسط افرادی انجام می‌شود که تصور نمی‌کنند توانایی آزار رساندن به کسی را داشته باشند. حس بی‌مسئولیتی در رفتارشان با دیگران است که آن‌ها را به نادیده گرفتن قوانین ادب و انسانیت و لگد زدن به مردم مثل اینکه زره پوشیده‌اند، سوق می‌دهد.

از این نظر، آن‌ها به دوران کودکی ادای احترام می‌کنند. به وضعیت یک کودک حدودا شش ساله فکر کنید که از مسخره کردن چانه دو قل یا چین و چروک دور چشم والدینش لذت می‌برد. برای این کودک، والدین هنوز از بسیاری جهات خدای شکست‌ناپذیری هستند. آن‌ها در دنیای دور و چشمگیر کار، کارت‌های اعتباری، رانندگی و اخبار زندگی می‌کنند. چگونه ممکن است کسی با چنین جایگاهی از یک نظر در مورد فیزیک ناقص خود توسط فرد کوچکی که نمی‌تواند درست بنویسد، آسیب ببیند؟

اما کودک نکته اصلی را متوجه نمی‌شود. حرف‌های او واقعا دردناک است. آن‌ها می‌توانند باعث گریه والدینشان شوند (در خلوت). کودک نمی‌تواند درک کند که والدینشان چقدر ممکن است ناامید و مضطرب باشند، چگونه هر صبح با نگاهی مأیوسانه به آینه حمام به نشانه‌های آشکار پیری خیره می‌شوند که بی‌وقفه از زندگی نادرستشان صحبت می‌کنند. والدین، با سخاوت و وقار، کودک خود را از شکنندگی خود محافظت کرده‌اند. و اکنون کودکشان یک تعریف زیبا، اگرچه گمراه کننده، به آن‌ها می‌دهد: اعتقاد به اینکه آن‌ها فراتر از رنج هستند.

چیزی مشابه ممکن است زمانی اتفاق بیفتد که کارمندان برای غیبت کردن در مورد فردی که برای او کار می‌کنند، دور هم جمع می‌شوند. در تخیل آن‌ها، رئیس آنقدر از آن‌ها بالاتر است که ممکن نیست حرف زدن در مورد او اهمیتی داشته باشد. تنها زمانی که خودشان به سمت موقعیت‌های ارشد حرکت می‌کنند، متوجه می‌شوند که فرد مسئول چقدر ممکن است احساس آسیب‌پذیری کند، چقدر طبیعی است که بخواهید دوست داشته شوید (حتی اگر در هیئت مدیره صندلی داشته باشید) و اعتماد به نفس شما چقدر ممکن است ناقص باشد.

این ایده نوری مفید بر فعالیت افراد به خصوص خطرناک آنلاین می‌تاباند. سم آن‌ها بیانگر احساس قدرت نیست. در عوض، ترول تمایل دارد مانند یک ولگرد قرون وسطایی در خارج از یک شهر سنگر گرفته احساس کند و توهین‌ها و تهدیدها را به سمت کسانی که فکر می‌کند ساکنان راحت پشت مترها دیوار سنگی خط‌دار توسط سربازان مراقب خوابیده‌اند، پرتاب کند. آن‌ها می‌خواهند آسیب برسانند، اما تصور نمی‌کنند که واقعاً می‌توانند؛ این چیزی است که آن‌ها را بسیار بی‌رحم می‌کند.

مهربانی واقعی ممکن است نیازمند پذیرش یک ایده ناآشنا باشد: هر چقدر هم که جوان باشیم، هر چقدر هم که احساس فراموشی و نادیده گرفته شدن کنیم، قدرت ایجاد آسیب جدی به دیگران را داریم. این به این دلیل نیست که ما ثروتمند نیستیم یا در محافل نخبه مورد احترام نیستیم که توانایی آرامش یا زخمی کردن غریبه‌ها را از دست می‌دهیم. ما زمانی به طور کامل اخلاقی و بالغ می‌شویم که بفهمیم ممکن است روز کسی را خراب کنیم و گاهی اوقات، با چند کلمه بی‌ملاحظه و نادرست، زندگی آن‌ها را خراب کنیم.