در قلب معنای یک انسان دوست‌دار تناقضی نهفته است. از یک سو، به نظر می‌رسد که این آرزو ایجاب می‌کند که ما تا حد ممکن «خوب» باشیم. از سوی دیگر، کسانی که احساس می‌کنند بسیار خوب هستند، کسانی که سابقه خود را بی‌نقص و اعمال خود را بی‌عیب می‌دانند، ممکن است در نهایت نوعی خشکی و بی‌رحمی قلبی از خود نشان دهند که می‌تواند به خودباوری و نوعی ظلم خاص تبدیل شود. باید نتیجه گرفت که افراد واقعاً خوب هرگز احساس نمی‌کنند که فراتر از سرزنش هستند؛ آن‌ها می‌دانند که چقدر در روحشان کج و نادرست است و بر این اساس، خطاهای دیگران را آسان می‌گیرند. آن‌ها به درستی مهربان هستند زیرا هرگز احساس نمی‌کنند که خودشان بسیار پاک هستند.

برای اکثر مردم، لحظه بیشترین درک خلوص در اواخر نوجوانی است، مرحله‌ای که برای بسیاری از ما از نظر روانشناختی می‌تواند تا اواسط سن ادامه یابد. ما از مه آلودگی کودکی بیدار می‌شویم تا تصور جدیدی از وضوح اخلاقی پیدا کنیم. برای اولین بار می‌بینیم که مردم چقدر بد هستند و مصمم می‌شویم کارهای شیطانی را که احساس می‌کنیم خیلی وقت است نادیده گرفته‌ایم، آشکار کنیم. معلمان، همانطور که اکنون می‌توانیم ببینیم، بیشتر به دنبال منافع شخصی خود هستند، دولت پر از وقت‌کش‌ها و خودخواهان است، شرکت‌ها فقط می‌خواهند از منافع خود محافظت کنند و به خانه نزدیک‌تر، والدین ما تهوع‌آورانه مصالحه‌جو، احساساتی، خودخواه و به شیوه‌های مختلف هوسران یا ضعیف‌الاراده هستند.

این لغزش‌ها حس درست و غلط ما را برمی‌انگیزند و روحیه‌ی جنگ‌جویی را در ما شعله‌ور می‌کنند. باورکردنی نیست که برخی افراد که باید افشا و حذف شوند، می‌توانند در اعمال خود تا این حد پست باشند: چرا یک شرکت محترم برای کمک به جنگل‌ها و دریاها کار بیشتری نمی‌کند؟ چرا یک سیاستمدار به اندازه این همه به منافع حزبی تنگ‌نظرانه اهمیت می‌دهد؟ چرا کسی به خاطر یک دل‌دادگی گذرا خانواده را از هم می‌پاشد؟ چرا یک بزرگسال به خاطر جزئیات کوچک عصبانی می‌شود؟ چرا کسی درگیر مسابقه‌ی وضعیت اجتماعی می‌شود و اینقدر نگران درآمد یا بزرگی خانه‌ی خود است؟

ذهن نوجوانان می‌تواند به ویژه با این ایده که چیزهای ارزشمند ممکن است ریشه‌های تاریک و مبهمی داشته باشند، مشغول شود. در پاسخ، آن‌ها در موقعیتی نخواهند بود که عذرخواهی کنند. اگر نقاش با استعداد در خانه بد رفتار کرده است، پس آثار آن‌ها باید از گالری‌ها و موزه‌ها برداشته شود. اگر خیرخواه معلوم شد که دیدگاه‌های نژادپرستانه دارد، باید افتخاراتش از او گرفته شود و از تاریخ حذف شود.

نوجوان به این دلیل می‌تواند تا این حد خشمگین شود که عیوب محرک رفتارهای نامطلوب را از درون نمی‌شناسد. آن‌ها هرگز کشش بین وظیفه و تمایل را احساس نکرده‌اند. آن‌ها وسوسه‌های قدرت را تجربه نکرده‌اند. آن‌ها وارد نشده‌اند که بعد از سال‌ها در یک رابطه چقدر ممکن است ناامید شد. آن‌ها تحت فشار حرفه‌ای‌ای نبوده‌اند که باعث شود حتی به افرادی که دوست دارند بی‌پروا فریاد بزنند. آن‌ها شاهد مرگ تدریجی بسیاری از رویاهای خود یا شروع حالات غیرقابل کنترل تنبلی و نفرت از خود نبوده‌اند. آن‌ها از نزدیک شاهد عذابی نبوده‌اند که می‌تواند پس از موفقیت دوستان و برجسته شدن رکود حرفه‌ای خودشان ایجاد شود.

ممکن است مدتی طول بکشد تا پیچیدگی وحشتناک زندگی به ذهن نوجوان برخورد کند؛ تا متوجه شوند که با وجود همه شایستگی‌هایشان، در برخی زمینه‌ها با برخی از همان بدخواهی‌هایی که تاکنون فقط در دیگران دیده بودند، عمل کرده‌اند: مدیرعامل کلاهبردار، سیاستمدار فاسد، پدر ناخوشایندشان. ممکن است آن‌ها بسیاری از مردم را با بی‌رحمی فولادی قضاوت کرده باشند قبل از اینکه خودشان عاشق کسی شوند حتی در حالی که به دیگری تعهد داده‌اند، قبل از اینکه با فرزند خود غیرمنطقی رفتار کنند، قبل از اینکه توسط حالات ناامیدی و غم گرفتار شوند که نمی‌توانند از آن عبور کنند، قبل از اینکه احساس ضعف و نادیده گرفته شدن در درون خود کنند و شروع به لاف‌زنی و خرید کالاهایی کنند که نمی‌توانند بخرند به امید دیده شدن و تحسین شدن.

شاید موهایشان شروع به سفید شدن کرده باشد که کسی که نظر خوبش را می‌خواهند، برمی‌گردد و با خشم بی‌رحمانه آن‌ها را متهم می‌کند که «احمق خودخواه و ناسپاس» بوده‌اند و آن‌ها مجبور می‌شوند بپذیرند که واقعاً چنین بوده‌اند - با وجود اینکه از بسیاری جهات دیگر مهربان و انسانی، فکر و رفتار، متعهد به حفاظت از محیط زیست و روشن‌فکر در نگرش‌های خود نسبت به مالیات‌های توزیعی بوده‌اند. در نهایت، نوجوان سابق آماده است که عذاب‌های بزرگسالی را بپذیرد و در پاسخ به درستی مهربان باشد.

ما باید یاد بگیریم که چقدر فاسد هستیم، چقدر بی‌مزه می‌توانیم باشیم، چقدر کم می‌فهمیم، تا بتوانیم در موقعیتی باشیم که گرمای کافی را به همنوعان خود ببخشیم. وقتی تمام ظرفیت خود برای بد بودن را جذب کردیم، آماده‌ی دوست داشتن خواهیم بود.