تصور یک "کودکی ممتاز" کار سختی نیست. ما این اصطلاح را با نمادهای مادی ثروت مانند استخر در باغ، سفرهای خارجی، هدایای گرانقیمت و جشنهای تولد مجلل مرتبط میکنیم – شاید حتی تصویری از کسی که با احترام لباسهای به جا مانده در اتاق کودک را در ساعات مدرسه جمع میکند، در ذهنمان نقش ببندد. به طور واضح، برداشت ما عمیقاً تحت تأثیر پول قرار دارد.
این تصور تا حدی حقیقت دارد و میتواند بخش شکاک وجود ما را قانع کند. با این حال، افزایش نرخ افسردگی و اختلالات روانی حتی در طبقات بالای جامعهی متوسط، گواه این است که پول به تنهایی نمیتواند ضامن مطمئن یک "کودکی ممتاز" باشد.
امتیاز واقعی در یک کودکی ممتاز ریشه در تجربیات عاطفی دارد. این شامل دریافت "عشق بیقید و شرط" است؛ شهدی که شیرینی واقعی یک کودکی را رقم میزند. عشقی که به خاطر دستاوردها یا اطاعت کودک داده نمیشود، بلکه صرفاً به دلیل وجود او نثارش میشود. این عشق میتواند در آغوش گرم والدین، در نگاه تأیید و تشویق آنها، و در صبر و حوصلهای که برای درک دنیای کودک صرف میشود، تجلی یابد. نکته جالب این است که این عشق میتواند حتی در سادهترین خانهها، در میان اسباببازیهای کهنه و لباسهای دستدوم، به وفور یافت شود و در عمارتهای مجلل، با وجود تمام ثروتها، غایب باشد.
مادهی ضروری دیگر، "حضور عاطفی" والدین است. زمانی که یک والدین به طور کامل در دنیای کودک غرق میشود و تمام توجه و تمرکزش را به نیازها، احساسات و دنیای ذهنی او معطوف میکند. این حضور در لحظات بازی، گفتگوهای شبانه، و صبر و حوصلهای که برای گوش دادن به دردها و ترسهای کودک صرف میشود، نمود پیدا میکند.
فراتر از این، "توانایی همدلی و درک عمیق دنیای کودک" نیز یک مادهی حیاتی است. این بدان معناست که والدین تلاش کنند تا احساسات، افکار و نیازهای کودک را حتی زمانی که به طور واضح بیان نمیشوند، درک کنند. این همدلی در توجه به زبان بدن، لحن صدا و ظرافتهای رفتاری کودک آشکار میشود. با همدلی، والدین میتوانند به ترسها، ناامیدیها و آرزوهای کودک، حتی زمانی که به زبان نیامدهاند، پی ببرند و به آنها پاسخ مناسب بدهند.
در نهایت، "احساس امنیت و ثبات" بنیادی است که بر آن مواد دیگر بنا میشوند. این به معنای ایجاد محیطی امن و قابل پیشبینی برای کودک است، جایی که او احساس میکند مورد حمایت، دوستداشتنی و ارزشمند است. ثبات در روالهای روزانه، نظم و انضباط متعادل و تعهد به مراقبت و توجه مداوم، این احساس امنیت را به کودک القا میکند.
با فراهم کردن این مواد و تجربیات عاطفی غنی، میتوان بستری را برای رشد و شکوفایی یک انسان سالم، شاد و موفق فراهم کرد، فارغ از سطح ثروت یا موقعیت اجتماعی.
یک امتیاز واقعی زمانی است که والدین بتوانند ما را از بدترینِ اضطراب، خشم و تمامیتِ درگیریهای زندگی بزرگسالانهی خود دور نگه دارند؛ زمانی که بتوانند به این واقعیت احترام بگذارند که سالها طول میکشد تا یک کودک به اندازهی کافی برای روبرو شدن با پیچیدگیهای کامل زندگی بالغ شود – و زمانی که به اندازهی کافی بالغ باشند تا به ما اجازه دهند به آرامی بزرگ شویم.
این یک امتیاز است که والدین نه خود را بیعیب و نقص جلوه دهند و نه با دوری و عدم دسترس بودن، ما را به ایدهآلسازی یا شیطانسازی آنها تشویق کنند. امتیاز واقعی زمانی است که آنها بتوانند عادی و کمی کسلکننده باشند، ما را دعوت کنند تا در کنارشان به یک مرد یا زن بالغ تبدیل شویم – و بدانند چگونه کنارهگیری و جایگزین شدن ما را بپذیرند.
امتیاز واقعی زمانی است که والدین بتوانند طغیانهای ما را تحمل کنند و ما را مجبور به فرمانبرداری یا خوب بودن بیش از حد معمول نکنند؛ زمانی که اگر آنها را "احمقهای پیر" خطاب کنیم، درهم نشکنند؛ و زمانی که خودشان به دنبال توضیح عقایدشان باشند، به جای اینکه آنها را تحمیل کنند.
امتیاز واقعی زمانی است که بتوانند بپذیرند که در نهایت مجبور به ترک آنها هستیم و استقلال ما را با خیانت اشتباه نگیرند.
تمام این رفتارها نشاندهندهی درک صادقانهی امتیاز است و در حال حاضر، به همان اندازه کمیاب هستند که ثروت هنگفت، اما در عین حال بسیار حیاتیتر. آنهایی که از سالها امتیاز عاطفی برخوردار بودهاند، سزاوار قرار گرفتن در میان یک درصد واقعی هستند.
طبیعی است که وقتی با هر نوع امتیازی مواجه میشویم که به طور عمیق و ناعادلانه توزیع شده است، به دنبال این باشیم که زمین بازی را هموار کنیم. با این حال، در اینجا به توزیع مجدد امتیاز نیاز نداریم، بلکه به افزایش همگانی آن و اطمینان از وجود حداقل قابل قبولی از آن نیاز داریم.
یک جامعهی واقعاً عادلانه، جامعهای است که در آن افزایش سالانهی میزان امتیاز عاطفی در گردش به اولویت ملی تبدیل شود – و جایی که فراوانی عشق، دغدغه و ارتباط به درستی مورد مطالعه، تشویق و به عنوان "ثروت" واقعی ارزشمند تلقی شود.
دیدگاه خود را بنویسید