بسیاری از ما روزانه احساس ترس و اضطراب را به عنوان احساسات غالب تجربه میکنیم. این احساسات، زمینهی بسیاری از افکار ما – که متاسفانه تعدادشان بسیار زیاد است – را شکل میدهند. با توجه به روحیات شکنندهی خود، از اخراج شدن، اشتباه کردن در محل کار، از دست دادن رابطهی عاطفی، یا متهم و تحقیر شدن توسط جامعه وحشت داریم.
به نظر میرسد ترسهایی که ما را آزار میدهند متنوع هستند (هر کدام به نوعی بحران کوچک محسوب میشوند که برای ریشهیابی نیاز به بحث جداگانهای دارند)، اما گاهی اوقات مفید است که وضعیت خود را با یک تحلیل کلی در نظر بگیریم: ما – بیش از هر چیز – تحتتأثیر این حس هستیم که اتفاقی بسیار بد در شرف وقوع است.
چرا چنین احساسی داریم؟ دلیل واقعی ممکن است تعجبآور و در ابتدا تقریباً تصادفی به نظر برسد: نفرت از خود و شرم فراگیر که با آن ارتباط نزدیکی دارد. اینطور نیست که در دنیایی به طور استثنایی خطرناک زندگی میکنیم؛ بلکه این است که با شدت و وسواس عجیبی از خودمان متنفر هستیم.
منطق سادهی این موضوع به این صورت است: اگر در اعماق وجودمان احساس کنیم که تکهای از زباله هستیم و هیچکس خواهان وجود ما نیست، در نتیجه اینطور به نظر میرسد که دشمنان هماکنون برای نابودی ما توطئه میچینند، دولت ممکن است ما را زیر نظر بگیرد و زندانی کند، شریک عاطفیمان ما را ترک کند و ما به زودی توسط غریبهها تحقیر و مسخره شویم.
چنین احتمالاتی به طور طبیعی همیشه در قلمرو امکان قرار دارند، اما زمانی که نفرت زیادی نسبت به خودمان داریم، آنها به یقینهایی نزدیک به واقعیت، در واقع به اجتنابناپذیری تبدیل میشوند – زیرا منطق درونی میگوید که چیزهای بسیار بد، لزوماً برای افراد بسیار بد اتفاق میافتد. کسانی که خودشان را زیاد دوست ندارند، به طور خودکار انتظار اتفاقات وحشتناک زیادی را میکشند – و هر زمان که به دلایلی خاص، اوضاع هنوز کاملاً فاجعهآمیز نشده باشد، بهشدت نگران میشوند و مطمئن هستند که این اشتباه به زودی تصحیح خواهد شد. برای فردی که از خودش متنفر است، کمتر چیزی به اندازهی خبرهای خوب، اضطرابآور است.
سرچشمهی اصلیِ بدگمانی، انزجار از خود است و مشکل آشکارِ شرمندگی، همان حس وحشت همراه آن است. دشواری اینجاست که اکثر ما که از خودمان متنفر هستیم، اصلاً متوجه این حس نفرت نیستیم. احساس اینکه فرد وحشتناکی هستیم، دیگر موضوعی نیست که به آن توجه کنیم. این احساس، تنظیم پیشفرض شخصیت ماست نه یک انحراف آشکار که بتوانیم آن را در حال خراب کردن زندگیمان مشاهده کنیم. برای فردی که از خودش متنفر است، این ادعا که ممکن است به دلیل تنفر از خود نگران اخراج شدن باشد، غیرمنطقی به نظر میرسد. او فقط مطمئن است که به خاطر لحن سردِ آخرین ایمیلِ سرپرستش، حتما کار بسیار اشتباهی انجام داده است. به همین ترتیب، فرد خودآزارِ عاشق تصور نمیکند که دائماً نگرانِ احساسات شریک عاطفیاش است چون خودش را لایق عشق نمیداند؛ او فقط از اینکه شریکش بعد از رسیدن به خانه، چهار دقیقهای حواسپرت بوده، ناراحت است.
بنابراین، اولین قدم برای شکستن چرخهی نگرانی، این است که متوجه شویم مانند افرادی که از خود متنفرند و سزاوار بدبختیاند رفتار میکنیم و این خودارزیابی به شدت بر تمام ارزیابیهای ما از آینده سایه میانداز از آن پس، باید به آرامی شروع به فکر کردن دربارهی رفتار احتمالیِ فردی خوددوست بکنیم و سعی کنیم مسائل را از دیدهی او ببینیم. وقتی وحشت ما را فرا میگیرد، نباید خودمان را با استدلالهای منطقی دربارهی دلایل امیدواری آرام کنیم، بلکه باید به این فکر کنیم که فردی که از خودش متنفر نیست، در این موقعیت چه فکری میکرد. اگر بتوانیم میزان تنبیه و حملهی درونی را کاهش دهیم، اوضاع چگونه به نظر میرسد؟
بسیاری از موقعیتهای نگرانکننده، ابهامات، کمبود دانش و طیف وسیعی از احتمالات را شامل میشوند که فرد خودآزار بلافاصله (به شکل منفی) آنها را پر میکند. اما چه میشود اگر سعی کنیم بدون قضاوتهای تهاجمی و بیرحمانهی فردی که مطمئن است پایان شرمآوری در انتظارش است، با بیطرفی بیشتری به وضعیت خود نگاه کنیم؟
گفتگو با فرد دیگری میتواند بسیار کمککننده باشد. نگاهی از بیرون، از سوی یک دوست خوب یا – در حالت ایدهآل – یک درمانگر خوب، میتواند ما را از سیستم بستهی تفسیرهای خودمان خارج کند و به ما کمک کند تا متوجه شویم تحلیلهایمان چقدر عجیب و خودآزاردهنده هستند.
اصلاح خودتنفر و شرم، کاری است که تمام عمر طول میکشد. ما به یک موضوع کاملاً آشنا بازمیگردیم: اینکه اکثر مشکلات روانشناختی به این دلیل پدید میآیند که افراد در دوران مهم زندگی، مورد حمایت و محبت همدلانه قرار نگرفتهاند و اگر بخواهیم یک آرزو برای بهبود سلامت روان بشر داشته باشیم، آن آرزو این است که بتوانیم با یک چوب جادویی، شرم را برای همیشه از بین ببریم. فریادِ جمعیِ آسودگی از این اتفاق، در کهکشانهای دور هم شنیده خواهد شد.
دیدگاه خود را بنویسید