یکی از بزرگترین ترسهای ما - که هنگام ورود به جهان و برقراری ارتباط با دیگران ما را تحت تأثیر قرار میدهد - این است که ممکن است در دلهایمان واقعاً خیلی کسلکننده باشیم.
اما خبر خوب این است که هیچکس واقعاً کسل کننده نیست. آنها تنها در خطر هستند که به عنوان چنین به نظر برسند زمانی که یا ناتوان در درک خود عمیقتر هستند یا جرئت (یا دانش) برای ارتباط برقرار کردن با دیگران را ندارند.
اینکه در واقع هیچ اصلی به نام "شخص کسل کننده" وجود ندارد، یکی از درسهای بزرگ هنر است. بسیاری از آثار هنری که بیشترین رضایت را به ارمغان میآورند، عناصر متعالی یا نادر را ندارند؛ آنها دربارهی معمول به نگاهی ویژهای هستند، با صداقت و انعطاف پذیری غیرمعمول در برابر تجربههای واقعی. به عنوان مثال، برخی از علفها را که توسط هنرمند دانمارکی کریستن کوبکه در حومه کپنهاگ در سال 1833 نقاشی شدهاند ببینید. به ظاهر، صحنه به طور کامل بینکته است و ابتدا ممکن است به عنوان موادی بسیار ناامیدکننده برای نقاشی به نظر برسد، اما - مانند هر هنرمند بزرگی - کوبکه میدانست چگونه به طور تازه و بدون انکار واقعیتهای خود را بررسی کند و آنها را به درستی در وسیلهی خود ترجمه کند، بافتن آثاری کوچک از نخ زندگی روزمره.
دیدگاه خود را بنویسید