گاهی اوقات، شاید بدون اینکه بدانیم چرا، قاطعانه در حالت «تنبلی» فرو میرویم. نمیتوانیم به سادگی چیز جدیدی بنویسیم یا نمیتوانیم با برگزاری جلسات بیشتر کنار بیاییم. نمیخواهیم یخچال را تمیز کنیم یا با دوستمان بیرون برویم. به نظر میرسد تنها چیزی که میخواهیم این است که روی مبل بخوابیم و شاید بهطور تصادفی یک کتاب بخوانیک، به مغازهها سر بزنیم و یک بسته بیسکویت بخریم یا یک ساعت یا بیشتر در وان حمام غوطهور شویم. ممکن است در نهایت، فقط بخواهیم کنار پنجره بنشینیم و برای مدت طولانی به ابرها خیره شویم.
در چنین حالات ذهنی، ممکن است توسط دوستان یا – دردناکتر از آن - توسط وجدان خود انگ «تنبل بودن» بخوریم. تنبلی در برابر فعالیتهای متراکم عصر مدرنیته مانند گناه است. به نظر میرسد تنبلی ما را از زندگی موفق یا خوب فکر کردن نسبت به خود باز میدارد. اما اگر موضوع را از منظر دیگری در نظر بگیریم، ممکن است تهدید واقعی برای شادی و خودسازی ما نه در عدم مشغول بودنمان ، بلکه در سناریوی عکسش باشد نهفته باشد: در ناتوانی ما از «تنبل بودن» به اندازه کافی.
بیکاری ظاهری به این معنی نیست که از مثمر ثمر بودن غافل هستیم. ممکن است به نظر دیگران در حال انجام هیچ کاری نباشیم، اما در زیر پوسته ظاهر چیزهای زیادی در حال وقوع باشد که هم مهم و هم در نوع خود بسیار دشوار است. هنگامی که مشغول کارهای روزمره و مدیریت هستیم، بر عناصری متمرکز میشویم که در جلوی ذهن ما قرار دارند، به جای تأمل در ارزش و هدف نهایی ما تنها برنامهها را اجرا میکنیم. اما برای درک مبانی مشکلات خود و رسیدن به تصمیمات و نتایجی که میتواند بر مسیر کلی زندگی ما تاثیر بگذارد، باید به مناطقعمیق تر و کمتر در دسترس زندگی درونی خود برویم. با این حال این موارد تنها زمانی ظهور میکنند که ما به اندازه کافی شجاع باشیم که از خواستههای فوریمان فاصله بگیریم. وقتی که بتوانیم به ابرها خیره شویم و به اصطلاح هیچ کاری نکنیم.
ما باید بین کار سخت عاطفی و عملی تمایز قائل شویم. کسی که فعال به نظر میرسد، دفتر برنامهریزیاش از صبح تا شب پر است و همیشه برای پاسخ دادن به پیامها و ملاقات با مشتریان حاضر است، ممکن است ظاهراً تنبل نباشد اما بهطور مخفیانه در زیر پویایی بیرونیاش، خودداری زیادی وجود داشته باشد. افراد پرمشغله از طیف متفاوتی از تعهدها طفره میروند. آنها همیشه فعال هستند، با این حال نمیتوانند احساسات واقعی خود را در مورد کارشان بررسی کنند. آنها دائماً بررسی مسیر خود را به تأخیر می اندازند. وقتی نوبت به درک احساسات خاص در مورد شریک عاطفی یا دوستشان میرسد، تنبل هستند. آنها به هر کنفرانسی میروند، اما به این فکر نمیکنند که وضعیتشان برایشان چه معنایی دارد. آنها مرتباً با همکارانشان تماس میگیرند، اما به این فکر نمیکنند که پول داشتن چه نکتهای میتواند داشته باشد. مشغله کاری آنها شکلی ظریف اما قدرتمند از حواسپرتی است.
ذهن ما بهطور کلی برای عمل کردن بسیار آماده تر از تفکر است. افراد به ظهر غیر تنبل میتوانند در زمان مواجهه با سؤالات به اصطلاح بزرگ ناراحت شوند، واقعاً میخواهم چه کار کنم؟ واقعاً از چه چیزی لذت میبرم و سعی میکنم چه کسی را راضی کنم؟ اگر کاری که در حال حاضر انجام میدهم درست از آب در بیاید چه احساسی خواهم داشت؟ بعد از یک دهه از چه چیزی پشیمان خواهم شد؟ در مقابل، کارآسان میتواند فعال بودن در محیط باشد، هرگز مکث نکردن برای پرسیدن چرایی، اطمینان مکرر از اینکه لحظهای برای شک و تردید یا احساس غمگینی یا جستجو وجود ندارد. مشغله میتواند چهره زشت تنبلی را بپوشاند.
اگر یاد بگیریم که منزلت را از نو سازمان دهیم و آن را از کسانی که دفتر برنامهریزی پری دارند دور نگه داریم و به دست کسانی که آنقدر عاقل هستند که امکان تأمل در بعدازظهرهای طولانی را از خود سلب نمیکنند بسپاریم، ممکن است زندگیمان بسیار متعادلتر شود. ما باید بدانیم شجاعت نه فقط در سفر به این طرف و آن طرف دنیا، بلکه در این است که برای مدتی در خانه بنشینیم و با افکار خود تنها بمانیم و در معرض خطر مواجهه با برخی ایدههای اضطرابآور یا مالیخولیایی، اما حیاتی، قرار بگیری. بدون سپر مشغله، ممکن است متوجه شویم که رابطه ما به بن بست رسیده است، کار ما دیگر پاسخگوی هیچ هدف بالاتری نیست یا اینکه نسبت به یکی از اعضای خانواده که به طرز ماهرانهای از صبر ما سوء استفاده میکند، خشم داریم. کارگر سختکوش لزوماً کسی نیست که در سالن تجاری فرودگاه بینالمللی حضور دارد. ممکن است شخصی باشد که بدون حرف زدن از پنجره به بیرون خیره میشود و گهگاه یک یا دو ایده را روی صفحه کاغذ می نویسد.
هدف «هیچ کاری نکردن» پاکسازی زندگی درونی ماست. هر روز اتفاقات زیادی برای ما می افتد، هیجانات، پشیمانیها، پیشنهادات و احساسات بسیار زیادی وجود دارد که اگر آگاهانه زندگی کنیم، باید حداقل یک ساعت در روز را صرف پردازش آنها کنیم. اکثر ما در بهترین حالت چند دقیقه را به این کار اختصاص میدهیم و در نتیجه اجازه می دهیم لُبّ زندگی از ما فرار کند. ما این کار را به این دلیل انجام نمی دهیم که افراد فراموشکار یا بدی هستیم، بل به این دلیل که جامعه از طریق فعالیتمان از ما در برابر مسئولیتهایی که در قبال خودمان داریم محافظت میکند. بهانهای به ما داده میشود که کار واقعاً دشوار را انجام ندهیم و زندگیهای آگاهانهتر، جستوجوگرتر و عمیقتری نداشته باشیم.
دفعه بعد که احساس تنبلی کردیم، باید تصور کنیم که بخش عمیقی از ما در حال آماده شدن برای تولد یک فکر بزرگ است. مانند بارداری، عجله کردن در این پروسه فایدهای ندارد. ما باید بیحرکت دراز بکشیم و اجازه دهیم ایدهها جریان پیدا کنند، مطمئن باشید که این کار در نهایت ارزش خود را ثابت میکند. ممکن است لازم باشد برای اینکه روزی بتوانیم پروژهها و ابتکاراتی را که میتوانیم به آنها افتخار کنیم به راه بیاندازیم، خطر متهم شدن به تنبلی فاحش را به جان بخریم.
دیدگاه خود را بنویسید