از نظر تئوری ما در دوران آزادی جنسی زندگی میکنیم. جوامع مدرن نسبت به آنچه که بزرگسالان با رضایت در خلوت انجام میدهند، ذهنیت گشودهای پیدا کردهاند. با این حال، این گشودگی احتمال وجود احساس شرم عمیق را از بین نبرده است. ما تمایل داریم در مورد آنچه که در رختخواب دوست داریم یا میخوهیم، به شدت محدود بمانیم. سخت است که در مورد میل جنسی واقعی خود خجالتزده نباشیم و در مورد اینکه واقعاً از نظر جنسی چه کسی هستیم، با شریک زندگی خودراحت باشیم و در ابراز آن محدودیتی نداشته باشیم. سکس برای ما بهجای اینکه ماجراجوییای هیجان انگیز و بازیگوشانه باشد، آنچه که احتمالاً تصورش میکنیم، اغلب میدان ناامیدی، سازش و احتیاط است.
از قضا مانع اصلی نپذیرفتن و توضیح ندادن بخشهای پیچیدهتر ماهیت جنسیمان به دیگران این است که خودمان دیدگاه معقول یا مهربانانهای نسبت به آن نداریم. ما از این که دیگران ما را عجیب و غریب یا گیجکننده ببینند، زیرا در نهان این گونه به نظر میرسیم، میترسیم.
این احساس که باید عناصر کلیدی وجود خود را پنهان، انکار و دفن کنیم، برای ما خوب نیست. وقتی چیزهای مهم را سرکوب میکنیم، آنها به شیوههای دیگر خود را بروز میدهند. همانطور که روانکاوی نشان داده است، بخشهای «کثیف» ما میتوانند بهصورت حرص و آز، عقاید خشن، بد خلقی، اشتیاق به ریاست کردن دیگران، اعتیاد به الکل یا سایر اشکال رفتار مخاطرهآمیز و مضر ظاهر شوند. انکار بخشهای قدرتمند وجودمان برای ما بهای سنگینی دارد.
مهارت اصلی برای داشتن تمایل جنسی آزادتر، دید غنیتر و روشن تر از آن چیزی است که میل جنسی در واقع آن را هدف قرار میدهد. ما به راحتی میتوانیم از خود منزجر شویم، زیرا به نظر میرسد خواستههای ما با جنبههای دلسوزتر یا هوشمندانهتر وجودمن در تضدند. اما با داشتن درک درست متوجه خواهیم شد که «کثیفترین» یا عجیبترین مسائل، منطقی را نشان میدهند که بسیار بیشتر از آنچه تصور میکردیم با تصور استاندارد از خودمان و احساس کرامتمان در ارتباط است.
مثلاً اگر بخواهیم در رابطه جنسی پرخاشگر و زورگو باشیم و دستهای معشوقمان را ببندیم یا او را شلاق بزنیم، به این معنی نیست که عقل خود را از دست دادهایم. این میتواند اتفاقی هیجانانگیز باشد زیرا این نوید را به همراه دارد که پرخاشگری ما میتواند همیشه مخرب نباشد. این کار میتواند با احساس نهفته عشق پیوند داشته باشد و بنابراین نشان دهد که ما میتوانیم جنبههای قدرتمند و لطیف خود را در یک اقدام واحد متحد کنیم. فانتزی این است که شخص دیگری قدرت و خرد ما را تصدیق کند، استعدادهای ما را بشناسد و به ما مسدولت کامل بدهد. دیگر نیازی به محدودیت و نگه داشتن زبانمان نیست. در فانتزی جنسی، شخصی خود را در اختیار ما میگذارد، همانطور که همیشه امیدوار بودیم این اتفاق بیفتد. این تلاشی است برای پرداختن به مشکل بسیار ظریف و واقعی شرایطی که فرد حق اعمال قدرت تعیینکننده بر فردی دیگر را دارد. در بازی جنسی، بهجای اینکه موقعیتی مملو از اضطراب ایجاد شود - زیرا ممکن است در مورد خواستههای دیگری سوتفاهم شود، رنجشی به وجود بیاید یا به کسی صدمهای وارد شود- اعمال قدرت برای کسی مورد اعمال آن قرار میگیرد، لذتبخش خواهد بود.
فرض کنید میخواهیم در یک سناریوی جنسی مورد تحقیر قرار بگیریم. ما ممکن است با ایده انفعال و تسلیم بهعنوان نوعی فرار از خواستههای بیش از حد طاقتفرسای زندگی بزرگسالان برانگیخته شویم. «برده» بودن به این معنی است که شخص دیگری دقیقاً میداند که شما باید چه کاری انجام دهید، مسئولیت کامل را بر عهده میگیرد و انتخاب را از شما سلب میکند. این میتواند وحشتناک به نظر برسد زیرا اکثر بردهدارانی که در ذهن داریم (یا حتی بیشتر رئیسها) آدمهای افتضاحی هستند. آنها در دل خود به فکر منافع ما نیستند. آنها مهربان نیستند، بنابراین ما میخواهیم تا حدودی مستقل باشیم زیرا به نظر نمیرسد کسی در اطرافمان آنقدر آدم خوبی باشد که شایستگی تسلیم شدن ما را داشته باشد. اما امید عمیق در سناریوی اروتیک این است که در نهایت بتوانیم با کسی باشیم که شایسته وفاداری و فداکاری کامل ما باشد.
البته این یکی از ویژگیهای مشترک همه فنتزیهای جنسی است که آنها واقعاً مشکلاتی را که هیجانشان را از آن تغذیه میکنند، حل نمیکنند. اما اگر فانتزی نتواند مشکل را در واقعیت حل کند، نباید نگران باشیم. آنچه ما به دنبال آن هستیم صرفاً راهی برای توضیح و جذب همدلی با یک خواسته است.
تخیل جنسی ما در مواقعی که سناریوهایی را پیش می برد که در واقعیت مشکل ساز هستند، ممکن است ترسناک به نظر برسد. اما ما از پیش می دانیم که چگونه فانتزی را برای سایر زمینههای زندگیمان دستکاری کنیم. برای مثال، ممکن است از خواندن رمانی لذت ببریم که در آن شخصیت اصلی توسط پلیس مخفی بازجویی میشود. این یک اپیزود هیجانانگیز در کتاب است، اگرچه تحمل چنین مشکلی در زندگی واقعی آسیبزا خواهد بود. این واقعیت که ما از یک فصل کتاب لذت می بریم، چیز اندکی در مورد دیدگاه ما درباره واقعیت میگوید.
درک هیجانات جنسی نسبتاً آسان است و در تضاد با عقل نیست و با بسیاری از چیزهایی که ما در زمینههای دیگر میخواهیم، پیوند دارد. گرچه میلهای وابسته به عشق شهوانی ما ممکن است گاهی اوقات عجیب و غریب یا بیهوده به نظر برسد، اما انگیزه آنها جستجوی چیزهای خوب است. جستوجوی زندگیای که در آن درک، همدلی، اعتماد، اتحاد، سخاوت و مهربانی وجود دارد. چیزهایی که ما را تحریک میکنند تقریباً همیشه راهحلهایی برای چیزهایی هستند که از آنها میترسیم و نمادهایی از این هستند که ما دوست داریم چیزها چگونه باشد.
جوهر رهایی جنسی باید ذهنی باشد، ما در ذهن خود میتوانیم به درستی مشروعیت و سلامت علایق و هیجانات خود را بیان کنیم و اگر بتوانیم ابتدا چیزی را آرام و واضح برای خودمان توضیح دهیم، شانس بسیار بیشتری داریم که بتوانیم بعداً آن را برای معشوقمان توضیح دهیم.
تجربه رهایی جنسی به این بستگی ندارد که بتوانیم فرد خاصی را که درکمان میکند پیدا کنیم، بلکه به این مربوط است که بتوانیم توضیح مناسبی از خود به دیگران ارائه دهیم. آنها ممکن است به چیزهایی که ما به آن علاقه داریم، علاقهمند باشند یا نباشند، اما ما از قید اهمیت دادن زیادی به تأیید آنها رها شدهایم زیرا از پیش تأیید منبعی را داریم که بسیار مهمتر است، یعنی خودمان.
دیدگاه خود را بنویسید