نوعی مشاجرهی مکرر در روابط عاشقانه وجود دارد که در آن، دو طرف معتقدند موضوع آنقدر بیاهمیت است که ارزش بحث کردن ندارد.
برخی بر این باورند که افراد تحصیلکرده، باهوش و روشنفکر هرگز با شریک زندگی خود در مورد نحوهی استفاده از حوله خیس، محل انداختن جورابهای کثیف، روش تکه تکه کردن نان یا تعداد گلهای پنبهای سفارش داده شده، بحث نمیکنند. به نظر آنها، این موضوعات به زندگیهای ساده و بیارزش تعلق دارند که در روزمرگی و پیش پا افتادگی غرق شدهاند. از نظر آنها، بحثهای طولانی فقط در مورد موضوعات با اهمیت فلسفی - مانند گرایشهای سیاسی، نقش بازار آزاد یا جایگاه دین - مجاز است و تنها افراد احمق در مورد زمان و نحوهی تمیز کردن یخچال بحث میکنند.
هیچکدام از این رفتارها کمکی به حلّ اختلافات در مسائل خانوادگی نمیکند. بلکه باعث میشود در هنگام بروز بحث و جدل، بیحوصلگی و بیتفاوتی نسبت به موضوع پیش بیاید، گویی که وقوع این تنشها امری بدیهی و غیرقابلاجتناب است و فقط باید هر چه سریعتر به آن پایان داد. به دلیل عدم اعتقاد به اهمیت و ضرورت حلّ این اختلافات، از یک سو شاهد رفتارهای قلدرمآبانه و نقزدن و از سوی دیگر شاهد طفره رفتن و غرغر کردن هستیم. یک طرف برای اثبات حقانیت خود از بحث و گفتگو دست میکشد و طرف دیگر برای فرار از شنیدن حرفهای طرف مقابل.
برای داشتن یک بحث سازنده و نتیجهبخش، باید حسّ عمیقی از وجود موضوعی مهم برای حلّ و فصل وجود داشته باشد. اما در مورد خشم و دلخوریهایمان در مسائل خانوادگی، از جدی گرفتن و اهمیت دادن به گلایههای خود امتناع میکنیم و به همین دلیل، بحثهایمان بیارزش و بینتیجه به پایان میرسند.
یک روش پربارتر برای درک مسائل، توجه به این نکته است که عمیقترین مضامین میتوانند در زیر لایههای ظاهری بیاهمیت پنهان باشند. بحث در مورد لباسشویی در واقع فقط در مورد ملحفه و لباس نیست. موضوع ظاهری بحث (کره، سطل زباله، چتر) نمادی از چیز دیگری است. اینها نمادی از چیز بزرگتر و عمیقتر هستند که در حال حاضر پنهان است، اما حضور قدرتمند خود را به طور غیرمستقیم نشان میدهد.
ما باید بپذیریم که ممکن است ترسهای بزرگ و غیرمنتظرهای در ارتباط با چیزهایی که ما را در اعماق وجودمان تحت تأثیر قرار میدهند وجود داشته باشد. و همچنین باید بپذیریم که آنچه مشاجرات را خطرناک میکند، ترس ما است.
وقتی از کسی که ترس از نظم بیش از حد او را تسخیر کرده است خواسته میشود که در روز شنبه اول از همه لباسها را بشوید، این گفته ممکن است نمادی از زندگی تلف شده در اثر مشقت باشد. اما برای فرد دیگری که تجربه زیادی از آشفتگی و هرج و مرج داشته است، ممکن است این کار به مثابه پیروزی قهرمانانه بر نیروهای هرج و مرج به نظر برسد. یک دعوای ظاهراً پیش پاافتاده در مورد شستن لباسهای زیر را میتوان با دقت بیشتری به عنوان نبردی تلخ بین دو ترس رقیب در نظر گرفت.
بسیار تاسفبار است که به ندرت از قدرت تخیل خود برای کاوش در لایههای عمیقتر مسائل روانشناختی پنهان در زیر سطح مشکلات روزمره استفاده میکنیم. در عوض، انرژی خود را صرف بحث و جدل بر سر اختلافات سطحی میکنیم.
ما باید یاد بگیریم که نه تنها در مورد "موارد کوچک" گله و شکایت کنیم، بلکه باید به کاوشگرانی دقیق و سختکوش در مورد ریشههای ناراحتیهای خود تبدیل شویم. از خود بپرسیم که چرا بحث در مورد خرید کردن ما را تا این حد برمیانگیزد، یک حوله کثیف چه نمادی برای ما دارد، یا با توجه به تاریخچه احساسیمان، معنی نمادین خرده ریزههای روی میز چیست.
دسترسی به ترسهایمان و درک عمق و وسعت آنها، به ما کمک میکند تا بر ترس از کوچک بودن غلبه کنیم. آشفتگی ما غیرقابل درک نیست، زیرا مسائل واقعاً مهمی در میان هستند. میتوانیم حوزه زندگی در خانه را آنطور که واقعاً هست ببینیم: عرصهای ظاهراً پیش پا افتاده و سطحی که در آن، به شکلی نمادین، با مهمترین موضوعات روانشناسی روبرو میشویم. تقابل بین اشتیاق به آزادی و ترس از اسارت، وحشت محدودیت و میل به محافظت، خطرات سختی و اضطراب هرج و مرج. موضوعاتی که واقعاً سزاوار بحثهای عمیق، دلسوزانه و هوشمندانه تا سر حد توان هستند.
دیدگاه خود را بنویسید