در خلال مشاجره با شریک زندگی، گاه جملهای رها میشود که میتواند ویرانگر و ناخواسته باشد: "تو داری تبدیل به مادر/پدرت میشی." این جمله، با لحنی تحقیرآمیز و کنایه آمیز، گویی حقیقتی پنهان را آشکار میکند، میتواند لرزهای بر اندام ما بیندازد.
هرچقدر هم که برای ساختن هویتی مستقل تلاش کرده باشیم، این جمله ریشه در ترس عمیقی دارد که در وجودمان رسوخ کرده است: ترس از تکرار الگوهای رفتاری والدینمان، ترس از گرفتار شدن در سرنوشتی ناخواسته.
از یک سو، میدانیم که چه صفاتی در والدینمان آزاردهنده بود، و گاه در خودمان انعکاسی از آن صفات را میبینیم. این موضوع وحشتناک است.
در لحظات ضعف، ممکن است متوجه شویم که ناخودآگاه همان حرفها و رفتارهای آزاردهنده را تکرار میکنیم، همان نگرشهای طعنهآمیز، کوتهفکرانه، بیهوده یا عصبی که زمانی از آنها متنفر بودیم.
شنیدن این جمله از زبان شریک زندگی، مثل پتکی بر سرمان فرود میآید، گویی که تصویری ناخوشایند از والدینمان را به ما نشان میدهد.
با وجود انتقاداتی که به رفتار والدینمان داریم، عشقی عمیق در وجودمان نسبت به آنها پنهان شده است.
حتی اگر گاه در صحبت با شریک زندگیمان از اشتباهات و کوتاهیهای آنها بگوییم، قوانین نانوشته وفاداری به خانواده حکم میکنند که فقط ما - و هیچ کس دیگری - حق داشته باشیم با لحنی انتقادی درباره آنها صحبت کنیم.
اما این اتهام که "تو داری تبدیل به مادر/پدرت میشی" ناعادلانه است، زیرا سعی دارد ما را به انکار شباهتهایمان با آنها وادار کند، شباهتهایی که خواسته یا ناخواسته تا حدی همیشه وجود دارند.
به جای انکار یا اعتراض به شباهتمان با والدینمان، باید با شجاعت و صداقت به این موضوع اذعان کنیم. ما بازتابی از آنها هستیم، همانطور که آنها نیز بازتابی از پدر و مادر خودشان هستند. این چرخه طبیعی زندگی است.
چرا نباید شبیه آنها باشیم؟ مگر چه اشکالی دارد که بخشی از هویتمان را از آنها به ارث برده باشیم؟
در بحثهایمان با شریک زندگی، باید به آنها یادآوری کنیم که انتخاب ما برای بودن با آنها، ریشه در تمایل ما به رهایی از سرنوشت ناخواسته والدینمان دارد. وظیفه آنها نه تمسخر ما به خاطر شباهتمان با والدینمان، بلکه یاری رساندن به ما در جهت تمایز یافتن در جایی است که اهمیت دارد.
با قلدری و متهم کردن ما، آنها حقیقتی پنهان را آشکار نمیکنند، بلکه به بدیهیات اشاره میکنند و به این ترتیب، به تعهد عشق میان دو بزرگسال خیانت میکنند.
وظیفه آنها به عنوان شریک ما، وادار کردنمان به اعترافاتی نیست که از همان ابتدا برای پذیرش آنها آماده بودیم.
این مسیر مشترک، به ما کمک میکند تا از تاریکترین جنبههای شخصیتی کسانی که ناخواسته بر ما تاثیر گذاشتهاند، فاصله بگیریم، در حالی که همچنان عشقی عمیق و بیقید و شرط نسبت به آنها در قلبمان داریم.
دیدگاه خود را بنویسید